ارمیا، کولوچه عسلی ارمیا، کولوچه عسلی ، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 3 روز سن داره
ایلمان،کولوچه مرباییایلمان،کولوچه مربایی، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 24 روز سن داره

ღ کولوچه های مامان ღ

ارمیا و ایلمان

سلام دوستای خوبم. از همتون به خاطر تبریکات صمیمانتون ممنونم. فعلا به خاطر اوضاع و احوالم مجبورم فقط به گذاشتن چند تا عکس بسنده می کنم. روزهای اول خیلی سخت بود و ارمیای مامان خیلی مخصوصا شبی که من بیمارستان بودم اذیت شد، از بس شب ماما ماما کرده و توی اتاقها دنبال من می گشته و وقتی شنیدم اشکم دراومد. الان هر وقت ایلمان گریه می کنه به من با اشاره می گه که بهش شیر بدم و یا لباس خودش رو میکشه بالا و می خواد خودش شیر بده. الهی قربون قلب مهربونش. ماشالله یادتون نره ها خاله های مهربون. آقاجونم داره اسم ایلمان مامان رو می گذاره.     ...
1 آذر 1391

الناز

الناز دختر عموی ارمیاست و خرداد ماه امسال به دنیا اومد. خوشبختانه ارمیا هیچ حساسیتی بهش نداره و فقط از دور نگاهش می کنه و براش دست می زنه و مثلا قلقلکش می ده و باهاش دالی می کنه. فقط وقتی من بغلش کنم اون هم میاد و روی پام میشینه و با الناز بازی می کنه. خدا خدا می کنم که کاش به داداش ایلمانش هم حساسیت نشون نده. ولی می دونم که اینطور نیست و ارمیا به این موضوع آگاهی داره که الناز توی بغل مامان همیشگی نیست. اینجا ارمیا داشت نون می خورد و حس کرد الناز هم می خواد. سعی می کرد به اون نون بده.پسرک مهربون مامان.   ...
18 آبان 1391

کمکهای کولوچه به مامان !!

بلـــــــــــــه، گفته بودم که این آقا ارمیای ما تازگی ها دیده مامان زود خسته میشه وجدانش ناراحت شده و سعی در کمک های پی در پی داره. کافیه ببینه مامان ظرفها رو نشسته میره سریع صندلیش رو می گذاره و مامان رو خجالت زده می کنه. فهمیده چقدر این صندلی کاربرد داره و تا قدش به چیزی نمی رسه بدو بدو میره و اون رو میاره. راستی نمی دونم چرا نمی تونم راحت برای دوستای خوبمون نظر بگذارم. بنابراین تصمیم گرفتم همین جا بهشون بگم نسیم جان، مامان ملودی ناناز- زهرا جان مامان رهام عزیز- الهه مامان آرتین گلم - مامان آیلای گل- مامان یاسمین زهرای عسل - سمانه جان مامان پارسا خوشگلم - مامان آرمیتای عزیزم - مامان امیر حسین و آلوچه کوچولو...
13 آبان 1391

ارمیا و دوستش صدرا

چند وقت پیش ارمیا با بابایی رفته بود پارک و اونجا یه دوست پیدا کرده بود به اسم صدرا و کلی با هم بازی کرده بودن. بابایی می گفت صدرا هر کاری می کرد، ارمیا هم سعی می کرد انجام بده. از اون روز هر وقت از کولوچه نازم می پرسیم اسم دوستت چیه ؟ میگه ددرا . الهی قربونش برم. انقدر ناز این اسم رو ادا می کنه که دلم می خواد بخورمش. این هم ارمیا و صدرا راستی امروز آخرین سونوگرافی رو هم رفتم. خدا رو شکر وضعیت ایلمان خوب بود و جای هیچ نگرانی نیست. دیگه به قول همسری شمارش معکوسه. دقیقا 27 روز دیگه کولوچه مربایی من به دنیا میاد. انشاءاله.   ...
2 آبان 1391

آخرین روز کاری

خوب دیگه امروز آخرین روز کاریه مامان توی اداره ست و مرخصیم از فردا شروع میشه. آخـــــــــــــــیش حالا باخیال راحت تقریبا یک ماه تا اومدن ایلمان استراحت  می کنم و تمام وقت پیش ارمیای گلم و در خدمتش هستم. دیشب رفتم چکاب هفتگی ، البته دکتر خودم که الان سفر حج هستن و یه دکتر رو معرفی کرده بودن که برم پیشش. خدا رو شکر همه چیز خوب بود و آخرین سونو رو هم برام نوشته که برم انجام بدم و بعد منتظر بمونم تا وقت زمینی شدن فرشته کوچولوم برسه. حالا دیگه باید خودم رو برای سر و کله زدن با 2 تا ووروجک     آماده کنم. خدا رو هزاران بار شکر که منو لایق داشتن 2 تا فرشته پاک کرده. خیلی خوشحالم ، ولی می دونم رو...
30 مهر 1391

دنبال چی میگردی ؟

هر وقت از خونه میایم بیرون، این قند عسل مامان چشمش به این طرف واون طرفه که شاید یه پیشی ببینه.        چند وقتیه که مامان داره گل پرورش میده.   حالا عکس گلها رو هم می گذارم. ولی نمی دونم چرا از وقتی که تعداد گلدونهام زیاد شده مدام توی خونمون پشه میبینیم و ارمیای بیچاره هم از بس شیرین تشریف دارن مدام پشه ها می خورنش. دیشب چند جای صورتش جای نیش پشه بود و کولوچم مدام در حال خارش. دلم سوخت. نمی دونم چه کار کنم. سم بگیرم برای گلها ؟ اگر اثر نکر د چی؟ اونوقت مجبور میشم گلهای نازنینم رو بگذارم توی راه پله .   آخه گلدونهای خوشگل و گرونی خریدم. ولی از بچم که واجب تر نیست. می خواستم از پسر خ...
30 مهر 1391

تغییر نام کولوچه مربایی مامان

      قرار بود اسم کولوچه مربایی رو کسری بگذاریم ولی بنا به دلایلی که بعدا توضیح مفصلی راجع به آن خواهم داد تصمیم من و همسری جونم بر آن شد که ایلـــــــمان رو انتخاب کنیم. شاید باز هم به نظر بعضی آدمهای حسود و از خدا بی خبر ،  این اسم هم با ارمیا مثل کفش لنگه به لنگه باشه ولی دیدیم کسری رو هر آدم بی فرهنگی روی بچه ش گذاشته  پس بهتره ما این خبط رو انجام ندیم. ( با ارز پوزش از بعضی مامان و باباهای با فرهنگ ) مهم این نیست که اسم ها به هم بیان مهم اینه که با معنی باشه. افتخار هم می کنیم که یه اسم ترکـــــــی رو انتخاب کردیم. ایلمان مامان ، من و بابایی و داداش ارمیا منتظرتیم. قدمت پر...
29 مهر 1391

اندر بازیگوشی های ارمیا

همونطور که قبلا گفتم ارمیا خیلی کامیونش رو دوست داره و مدام داره باهاش بازی می کنه. تازگی ها هم قسمت بار کامیون رو میزنه بالاو  خودش مثل دوچرخه میشینه و با پاهاش هل میده میره جلو یا عقب. بلاچه مامان داشت بازی می کرد که می خواستم ازش عکس بگیرم، تا دوربین رو میدید بلند می شد بیاد طرفم. نمی ذاشت یه عکس درست و حسابی از بازیش بگیرم. بهش می گفتم بازی کن مامان عکس بگیره بعد یا و ببین. چند ثانیه می نشست و بعد بلند می شد میومد مثلا عکسی رو که هنوز نگرفته بودم رو ببینه. این هم نتیجه عکس ها. یه چندتاییش بدک نشد. این نخی هم که میبینین بابایی براش بسته و ارمیا رو می شونه تو بار کامیون و بعد اون رو می کشه و باهاش بازی می کن...
26 مهر 1391

تاریخ اومدن کولوچه مربایی

                                             دیروز وقت دکتر داشتم و قرار بود تاریخ دقیق اومدن ایلمان مشخص بشه. از قرار معلوم دکتر عزیزمون داره میره حج واجب و من مونده بودم اگه زمان به دنیا اومدن کولوچه مربایی نباشه چه کار کنم. خلاصه خدا رو شکر اواخر آبان تهرانه و تاریخ دوشنبه 29/8/91 زمان اومدن فرشته کوچولوی منه. میشد چند روز زودتر هم باشه ولی دکتر گفت که تا بیاد و دید و بازدید و این جور جرفها همین تاریخ خوبه. ولی چ...
26 مهر 1391

این روزهای کولوچه های خوشمزه مامان

خوب کولوچه های خوشمزه من باید بگم که امروز 16 مهر ماهه و شما  ارمیــــــــای عزیزم 1 سال و 9 ماه و 3 روزه که اومدی پیش مامان و بابا و ایلمـــــــان هم  33 هفته ست که اومده تو دل مامان.  خدا رو شکر این روزها مامان خیلی زود خسته میشه و لحظه شماری می کنه که زودتر کسری هم بپره توی بغلش. مامان دیگه تا آخر مهر میره سرکار و بعد استراحت و خونه و آخ جون پیش ارمیا تا وقتی که کسری بیاد. تقریبا با مرخصی زایمان 7 ماه قراره که خونه باشم. چه خوب. ارمیای مامان 7 ماه هر روز صبح مامان رو میبینه. کمی نگــــــرانم .  نگران شبی که قراره از ارمیا دور باشم و برم داداشیشو براش بیارم. به همسری اصرار می کنم که چون قرار...
25 مهر 1391