پیشرفتهای قند عسلهام
چند شبه موقع خواب باید قصه خاله سوسکه رو برای ارمیا بگم. خیلی از این داستان خوشش میاد. خودش هم دیگه از حفظ شده. دهنم کف می کنه. بهش می گم بیا یه ذره استراحت کنیم بعد دوباره برات می گم و توی همین استراحته عسلم خوابش میبره. دیشب بهش گفتم: بسم الله بگو و لا لا کن. دیدم شروع کرد سوره توحید رو خوندن: قل هو الا هیو احد الله صند لم یلد و لم یولد رو به کمک من می خونه و ولم یکن له رو خلاصه و در آخر هم بخولاّ احد . الهی من قربونش برم. چنان ذوقی کردم که نگو. گفت توی مهد از خاله نسترن یاد گرفته. خدا رو شکر حداقل مهد میره و آموزش میبینه، وگرنه من که فرصت زیادی ندارم. همین که براشون قصه بگم و چند تا شعر و با...
نویسنده :
مامان ارميا و ایلمان
9:08