واکسن یک سالگی
خوب بالاخره واکسن ایلمان رو هم بعد از یک هفته تاخیر زدیم و خیــــــــــــالم راحت شد. یک شنبه پیش باید واکسن تزریق میشد و من چون سر کار بودم با خودم گفتم 5 شنبه که خونه هستم میریم بهداشت و ... ولی 5 شنبه گفتن این واکسن رو فقط یک شنبه ها می زنیم. بنابراین دیروز رو مرخصی گرفتم و جوجه ی خوشگلم رو واکسن زدیم. خدا رو شکر نی نیه خوبی بود و اولش کمی گریه کرد و بعد دیگه اذیتمون نکرد. ولی خانمه گفت یک هفته بعد ممکنه تب داشته باشه و حالت سرما خورده بشه که ایشالله تبش زیاد نباشه و کولوچه خوشمزه مامان ناراحتی نکنه.
قد و وزنش هم خدا رو شکر خیلی خوب بود. قدش از اون حد مشخص شده بلند تر هم بود. الهی بگردم پسمل رشیدم رو. یادمه ارمیا هم همینطور بود و الان نسبت به سن خودش ماشالله، هزار الله اکبر بلندتره.
ارمیا رو قبل از رفتن بهداشت گذاشتیمش مهد و طفلی فهمیده بود می خوایم داداشی رو واکسن بزنیم و انقدر گریه کرد که نمیره مهد و می خواد بیاد و نذاره واکسن بزنیم و همش می گفت ایلمان واکسن نزنه ، آخه اوخ میشه.
از دست این ارمیا که تا حوصله ش سر میره به من میگه مامان بیا شهر بازی شو و من هم مجبورم شهربازی بشم و با پاهام بالا و پایینش کنم و تازه آهنگ هم بزنم. واااااااای که می خندیم. و یه دفعه با پاهام که میبرمش بالا و تکونش میدم ولش میکنم و با دستم میگیم و ارمیا هم ذوق می کنه. ( حالا من هر چقدر توضیح بدم چه جوری شهربازی میشم شما ها نمی فهمین من چی میگم. همین که کولوچه ها یادشون بیاد کافیه. ) تازه بعدش هم ایلمان با شوق و ذوق میاد طرفم که حالا نوبت اونه. کشتن منو.
تازه گاهی هم قفس مامان شیر میشم و ارمیا میپره توی بغلم که مثلا قفسه شیره و من باید بخورمش. برای اینکه از دستم در بره میگه مامانن شیر من و ایلمانی نی نی شیریم مارو نخور. ایلمان هم ادامه ماجراست دیگه. جفتشون با جیغ و داد می خندن و ذوق می کنن. خدا رو شکر که حوصله این جور بازیها رو دارم. وگرنه کولوچه هام همش باید با هم بازی می کردن.
گاهی هم بابایی وارد معرکه میشه و براشون با پشتی ها سرسره درست می کنه و کلی بازی می کنن.
این هم چند تا عکس از کولوچه ها برای خالی نبودن پست از عکسهاشون
پشتی ها رو انداخته بود و همش میرفت از روشون می پرید پایین.
بستنی خوردنشم دیدنیه.