ارمیا، کولوچه عسلی ارمیا، کولوچه عسلی ، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 5 روز سن داره
ایلمان،کولوچه مرباییایلمان،کولوچه مربایی، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 26 روز سن داره

ღ کولوچه های مامان ღ

امان امان ...

1392/9/10 10:53
540 بازدید
اشتراک گذاری

امان از دست این کولوچه های مامان که دیگه یه وسیله سالم نمی خوان بگذارن بمونه. البته بعضی وقتها که مثلا به ارمیا می گم به اون دست نزن برای مامان عروس بوده، می فهمه که برام ارزشمنده و دیگه دست نمی زنه و به ایلمان هم حرف منو می زنه. ایلمان هم که ماشالله جیغ جیغو شده و یه چیزی که می خواد چنان جیغهایی میکشه که ... دیشب داشت جیغ جیغ می کرد و بابایی به شوخی بهش گفت: چقدر جیغ می زنی بابا، مگه شوهرت داره می زندت. قهقهه

اینجا باز رفتن زیر میز و مثلا خونشونه

اون پیشی زیر مبل رو نگاه کن. ایلمان هم اونجا بود و دید دارم عکس میگیرم اومد که بیاد...

از وقتی که ارمیا به دنیا اومده دیگه این تلویزیون بیچاره چنان ضرباتی خورده که ضد ضربه شده

ایلمان هم باید ادامه راه داداشی باشه دیگه

کمد بیچاره هم که دیگه ...

ایلمان در کمد رو بست و ارمیا رو زندانی کرد

بعد هم خودش رفت ییرون از کشو

بعد ارمیا اومد کشوهای بالا رو هم باز کنه برن توش که ترسیدم کمد برگرده و سریع گفتم : برین بیرون ، بسه، اوخ میشین ها، برق اتاق رو هم خاموش کردم و خودم رفتم تا اونها هم بیان. ارمیا پشت سر من اومد و دیدیم ایلمان نیومد. این آقا موشه توی تاریکی رفته بود پشت صندلی و یواشکی به در نگاه می کرد.

(اینجا توی تاریکی عکس گرفتم، به خاطر همین اینجوری شده)

صداش که می کردم روشو می کرد اون طرف و فکر می کرد این طوری من هم نمیبینمش.

و دوباره ارمیا هم پیوست بهش. و بعد بابایی از سر کار برگشت و منو نجات داد

 

پی نوشت: راستی خاله لیلا ساعت 3 نیمه شب پرواز کرد و رفت ایتالیا. مامانی هم که رفته خونه خاله تا پیش سارا و علی باشه. همیشه مامانی ارمیا رو از مهد میاره و توی این 8 روز باید یه فکری بکنیم. ایشالله خواهر خوبم مثل همیشه با موفقیت های زیاد برگرده به وطن. یک روز که کولوچه هام این مطلب رو می خونن فکر کنم خاله جون پروفسور هم شده باشه. آخه اون الان دکتری ریاضی داره و استاد دانشگاه شریفه و کلی باعث افتخار ما . ایشالله پسرهای منم مثل خاله ، آینده ای پر از موفقیت داشته باشن.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (17)

بافتنی یکی یدونه
10 آذر 92 9:36
سلام وبلاگ زیبای دارین من از کار های بافتنیم فروشگاه باز کردم خوشحال میشم سر بزنی و خرید کنی هر گونه هم سفارش میپزیرم میشه منو به اسم بافتنی یکی یدونه لینک کنی ممنون
سیمهدی
10 آذر 92 13:05
همه عکس ها قشنگ بود ولی عکس ایلمان که روش رو کرده اونور بخاطر اینکه نینیتش خیلی بامزه بودهاااااااا راستی مامان ارمیا و ایلمان عزیز .پس خواهرتون استاد دانشگاه هستن چیزی درباره شون ننوشته بودی . کلاس میذاشتی؟واقعانکه .فکر کردی فقط خواهرت رفته ایتالیا . همین چند وقت پیش من یه سفر به شمال داشتم پس چی فک کردی ولی خیلی بدی .زودتر میگفتی تقاضای سوغاتی میکردم دیگه
مامان ارميا و ایلمان
پاسخ
سلام. خوبین؟ چرا قبلا توی پستهام گفته بودم. اون موقع خواهرم رفته بود فرانسه تا پایان نامه دکتراشو توی یه سمیناری ارائه بده.
سیمهدی
10 آذر 92 13:24
چی بگم ولی سوغات از دستم رفت دیگه
♥ مامی ملودی جون ♥
10 آذر 92 22:19
سارا خدا صبرت بده ماشا الله
مامان ارميا و ایلمان
پاسخ
واقعا اگر صبر نده که همش باید داد و فریاد کنم از دست اینها.
مامان امیر و ارمیا
11 آذر 92 9:20
سلام عزیززززززم چقد این ایلمان ماشالا بزرگگ شده من نبودم.راستی تولد یکسالگی گل پسرمون با کلی تاخیر مبارک .چه زود گذشت نه ایشالا دامادیش ایشالا خواهرتون هم با موفقیت برگرده و مثل سری قبل پیروز بشه
مامان ارميا و ایلمان
پاسخ
سلام دوستم. کجا بودین پس این همه مدت؟ ممنون یاد ما کردین.
زهرا ک
11 آذر 92 11:30
سلام وایییییییییی خدا چه فسقلی های شیطونی واقعا امان مامانی الهی که خدا بهت توان مضاعف بده. اون کشوها یه وقت نشکنه خدای نکرده پسملای گل اوف بشن!!! گل پسرای دوست داشتنی الهی که همیشه تنتون سالم و لبتون خندون باشه بوسسسسسسسسسسس محکم
مامان ارميا و ایلمان
پاسخ
سلام گلم.میبینی خاله شیطونک ها رو . کشتن منو. ایشالله خدا به همه مامانها توان بالا بده.
مامان امیرحسین
11 آذر 92 14:21
چه وضعیه ها نگاه کن ببین این وروجک ها چیکار دارن می کنن ..... انشاءاله که صحیح و سالم باشن تا پوستت رو بکنن
مامان ارميا و ایلمان
پاسخ
پوستمو کندن دوستم. خبر نداری.
خاله شيدا و روشا
12 آذر 92 7:49
الهي فداشون شم شيطمنتشون هم قشنگه،ارميا جون استاد ايلمان جون هستن
مامان ارميا و ایلمان
پاسخ
واقعا هم استاده بلا.
سیمهدی
12 آذر 92 12:41
سلام مامان ارمیا و ایلمان عزیزمعلومه سرتون شلوغه چون نه آپ کردی نه سری به ما زدی فقط میگم خسته نباشی
مامان ارميا و ایلمان
پاسخ
ای بابا. امان از بیماری.
مامان یاسمین زهرا
13 آذر 92 0:24
من عکسارو میبینم کلی ذوق میکنم بعد خودم رو میذارم به جای تو این شکلی میشمخداحفظشون کنه شیطونارو آخ گفتیواقعا ن هم اون شکلی میشم.
رها
13 آذر 92 8:48
قربون پسرهاي شيطونم برم من
مامان ارميا و ایلمان
پاسخ
خدا نکنه خاله جون.
مامان ارمیا
14 آذر 92 3:37
سلام خوبید. خدا حفظشون کنه چه گل پسرایی داری. به ارمیای منم سر بزن .راستی ممنون از یادآوری من اسم ایلمان جونم به لینک اضافه کردم ولی اسم (ارمیا هدیه ای از سوی خدا) روتو صفحتون ندیدم ...حتما فراموش کردین بذارید. ممنون می شم بذارید و گاهی به ارمیای منم سر بزنین. منتظرتونم.......
مامان ارميا و ایلمان
پاسخ
سلام گلم. چشم حتما. اسم ارمیا جان هست ولی کاملش رو نگذاشته بودم. چشم.
مامان سویل
14 آذر 92 11:38
سلام سارا جون. منکه این عکسارو میبینم کیف میکنم خداییش .خدا برات حفظشون کنه عزیزم
مامان ارميا و ایلمان
پاسخ
سلام عزیزم. وای شما کیف می کنین. بله دیگه. من بیچاره باید همش جمع کنم ریخت پاش آقایان فسقل رو.
مامان عرشیا
15 آذر 92 19:20
خدا به این مامان مهربون صبر کبیر عنایت بفرماید انشااااااااااااااااااااااالله. خدا حفظشون کنه.بوس بوس
مامان ارميا و ایلمان
پاسخ
انشاءاله.
زهرا مامان قاصدک
17 آذر 92 22:25
وای مردم از خنده دختر از دست این کولوچه ها چقدر بامزه بود عکسهاشون . الهی ایلمان روشو برگردونده و به قول تو فکر میکنه توهم نمی بینیش به افتخار خاله لیلا
مامان ارميا و ایلمان
پاسخ
کجاشو دیدی دوستم. بلاچه شدن دیگه. کشتن منو.
مامان آی سل
19 آذر 92 0:58
سلام.. ماشالله چه کوچولو های نازی خدا حفظشون کنه...ممنون که به وب دخترم اومدین بازم سر بزنید..
مامان ارميا و ایلمان
پاسخ
سلام عزیزم. چشم حتما.
مامان آندیا
19 آذر 92 14:20
الهی انقد دوست دارم 2 تا پسر بچه با اختلاف کم شیطنتت میکنن البته فقط برای دیگران دوست دارمااا خودم اصلا اعصاب ندارم تو یه دختر موندم ههههوای نازی ایلمانم مثل دخمله من فکر میکنه روشو اونور کنه نمیبینیش جیگرشوووو]
مامان ارميا و ایلمان
پاسخ
واقعا صدای دوهل از دور خوشه. بی شوخی شیرین هم هست.