ارمیا، کولوچه عسلی ارمیا، کولوچه عسلی ، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 5 روز سن داره
ایلمان،کولوچه مرباییایلمان،کولوچه مربایی، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 26 روز سن داره

ღ کولوچه های مامان ღ

برچسب

1392/9/16 11:59
469 بازدید
اشتراک گذاری

قبل از هر چیز بگم که سه شنبه طفلی ایلمان مامان مریض شد و مجبور شدم 2 روز مرخصی بگیرم، عسلم دچار اسهال و استفراغ شد. الهی بمیرم. روز 5 شنبه هم که خودم افت فشار و حالت تهوع پیدا کردم و طفلی همسری همش در حال راه رفتن و رسیدگی به خونه و من و بچه ها بود. ایشالله خدا خیرش بده. ایشالله همیشه سلامت باشه و سایه ش هم بالای سر ما.

خدا رو شکر بهتریم. هر چند هنوز ضعف رو توی بدنم حس می کنم و ایلمان هم  خوبه. این 4 روز که خونه بودم به بچه ها خیلی خوش گذشت و ارمیا هم که فکر می کرد من خونه هستم پس مهد تعطیله و نرفت که نرفت.

حالا ماجرای برچسب چیه؟

چند روزیه که ارمیا بدجور گیر داده به برچسب خریدن و سر و صورت ما رو برچسب زدن. همش هم برچسب ماه و ستاره. کلی انواع مختلف برچسب توی اون لوازم و التحریر فروشی هست ها ولی همش میره سراغ همون یک نوع.

 

ایلمان بغلم خوابیده بود و ارمیا بعد از تکمیل کردن خودش شروع کرد ایلمان رو برچسب بارون کردن تا وقتی داداشی بیدار شد خوشحال بشه.

 

بعد هم نوبت کفشهاش شد 

 

این هم نتیجه کارو تلاش کولوچه عسلی. ایلمان وقتی بیدار شد و دید کلی ذوق کرد

 

هر روز توی خونه این دو تا کولوچه دارن برچسب می چسبونن به سرو صورت خودشون و من و بابایی و البته در اتاقشون.

این هم بابای بیچاره که حق صحبت هم نداشت و ارمیا بهش می گفت بابا صحبت نکن. بیا این هم بچه بزرگ کردن.زبان

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (13)

♥ مامی ملودی جون ♥
16 آذر 92 15:26
خخخخخخخ خیلی با نمک بود مخصوصا عکس بابای بنده خداشون
مامان ارميا و ایلمان
پاسخ
طفلی بابایی که خیلی باهاشون راه میاد.
مامان الیار
16 آذر 92 17:48
خدا بد نده شکر که الان خوبینخیلی کارای جالبی میکنن این دو قلوهامیبوسمشون کلی
مامان ارميا و ایلمان
پاسخ
ممنون عزیزم. دوقلو نیستن خاله ولی خوب فاصله سنیشون کمه.
سیمهدی
17 آذر 92 6:07
وای منم با اجازت دارم از سر درد .سرماخوردگی .آبسه دندان . میمیرم بخدا .ولی هیچ فک نمیکردم مریضی ام هم مصادف باشه با سرماخوردن ایلمان جان حالا دیدی چقدر ما تله پاتی داریمارمیا چرا نرفته مهد؟ مامان ارمیا و ایلمان اعتراف کن که پسرهات دارن بزرگ میشن و دیگه بهت گوش نمیدن هاااابابای ارمیا و ایلمان فعلا روزهای خوشته صبر کن بزرگ بشن تانه اینکه خدای ناکرده بخوان بی ادبی کنن نه . بذار بلاءهای که میخواد سرت بیاد رو من بهت بگم .وقتی بزرگ شدن اول سربازی .من موندم این مامان ارمیا و ایلمان رو چجوری میخوای اشک هاش رو جمع کنی چون دوسال دوری از این ارمیا و ایلمان واقعا براش سخته تازه بعدش هم که اومدن فکر میکنی ماجرا تموم میشه؟ نه عزیز من تازه باید پول عروسی شون رو جور کنی بعد از اون بعد یه مدت بچه دار میشن حالا بیا و هزینه اونم باید بدی بعدش که بچه هاشون بزرگ شدن همون ها یعنی نوه هاتون میرن برچسب میگیرن و اونا برچسبتون میکنند مامان ارمیا و ایلمان .کم از همسرت عکس بگیره حالا حالا ها باهاش کار داریم زجرش نده زود پیرمیشه
مامان ارميا و ایلمان
پاسخ
سلام. خوبین؟ خدا بد نده.آخه سربازی الان که سربازی نیست که. همه توی شهرهای خودشونن. والا داداش من که همش ور دل مامانمینا بود. بعد هم یعنی میشه من عروسی گل پسرهامو ببینم. آخ جانم.چه شود. وای نوه. کلی براشون قاقالی لی می خرم. قربونشون برم من تنهایی.
مامانی
17 آذر 92 8:47
از خودشو وداداشی و کفش و اتاق بعد رسیدن به بابایی بنده خدا اقای پدر و ببین به چه روز انداختن به جان خودم کلی خندیدم ایشالا همیشه خوشحال و سرزنده باشن و باشید
مامان ارميا و ایلمان
پاسخ
از دست این ووروجک ها امان.
رها
17 آذر 92 13:02
خدا رو شكر كه هم خودتون هم ايلمان جون خوب شديد فداي ارميا گلم برم كه اينقدر مهربونه و ميخواد داداشي رو خوشحال كنهههه چه باباي مهربوني،ايشالا ساليان سال سايه اشون بالاي سر شما و پسرا و عروس ها و نوه ها و نتيجه ها و نبيره ها و نديده ها باشه
مامان ارميا و ایلمان
پاسخ
ممنون عزیزم. ایشالله شما همیشه سلامت باشی.
مامان گیسو جون
18 آذر 92 0:09
اینجا رو ببین هورااااااااااا من با فایرفاکس بالاخره تونستم بیام همت رو داری ما اینیم دیگه ای جانممممممم این عکس ها رو گذاشتی دل ما رو آب کنی؟ وای خاله قربونشون بره خدا بهت قوت بده وقتی به دوستایی مثل تو فکر می کنم می بینم من چقدر لوسم خسته می شم کار بیرون کار خونه دو تا بچه شیطون و البته ناز چه می کنید شماها که به همه چیز می رسید؟ تلگرافم رو خوندی؟
مامان ارميا و ایلمان
پاسخ
سلام عزیزم. خوبی؟ خدا رو شکر بالاخره موفق شدی. خیلی به ما لطف داری. ایشالله همیشه شاد و سرحال باشین. چه کنم دیگه دوست گلم. باید یه جوری به همه کارهام برسم دیگه. ولی واقعا گاهی خیلی خسته میشم. البته اگر کمک های همسری نبود واقعا غیر قابل تحمل بود. خیلی همراهمه. خدا ایشالله خیرش بده. خدا رو شکر وقت زیاد می گذاره. دیشب بهش گفتم چه بازیهای خوبی با بچه ها می کنی من که خیلی وقت ها کم میارم.
سمانه مامان پارسا جون
18 آذر 92 0:12
سلام عزیزم دلم خیلی براتون تنگ شده بود به خدا پارسا فرصت سر خاروندن هم برام نمیزاره همش مشغول بازی هستیم با هم به خاطر همین وقت کم میارم بیام نت. خدا بنده گلم الان بهترید؟ ایشاالله بلا ازتون دور باشه
مامان ارميا و ایلمان
پاسخ
ممنون عزیزم. بهتریم. ایشالله هیشه با پارسا جون شاد و خندون باشین.
مامان یاسمین زهرا
18 آذر 92 13:57
چقدر بانمک
مامان آیلا
19 آذر 92 13:40
خواهر بچه این دوره زمونه هست بله به بابایی هم برچسب می زنه
مامان آیلا
19 آذر 92 13:41
خدا رو شکر کسالت برطرف شده
مامان ارميا و ایلمان
پاسخ
خدا رو شکر عزیزم. ممنون.
مامان آندیا
19 آذر 92 14:16
آخ آخ ما هم تازگی در گیر این ویروس بودیم خیلی وحشتناک بود یکی یکی افتادیم زیر سرم ایشالا که همیشه هر 4تاتون سالم و سلامت باشین ارمیا جون خیلی بامحبته
مامان ارميا و ایلمان
پاسخ
ایشالله همیشه تنتون سالم باشه. مهربونه خاله جون.
فرنوش مامان آنوشا
19 آذر 92 21:58
عزیزم الهی همیشه تنت سالم باشه هههههههههههه از دست این کلوچه ا عسلی وااااااااای مردم از خنده با عکس بابایی
مامان ارميا و ایلمان
پاسخ
میبینی خاله چه شیطونک شدن.
مامان گیسو جون
19 آذر 92 22:41