ارمیا، کولوچه عسلی ارمیا، کولوچه عسلی ، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 14 روز سن داره
ایلمان،کولوچه مرباییایلمان،کولوچه مربایی، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 4 روز سن داره

ღ کولوچه های مامان ღ

تاسوعا و عاشورا و تولد ایلمان مامان

1392/8/29 9:42
2,676 بازدید
اشتراک گذاری

 

اول از همه عزاداری شما نی نی های ناز و مامانهای گل قبول درگاه حق.

شب تاسوعا من و کولوچه ها به همراه پرهام و علی و سارا و مامانهای گلشون رفتیم بیرون تا بچه ها زنجیر بزنن. کلی ذوق داشتن و بدو بدو تا سر خیابون رفتن و ما هم به دنبالشون. ارمیا و پرهام همش اصرار داشتن که دنبال دسته عزاداری زنجیر بزنن و مثل بچه های دیگه با دسته برن . مونده بودیم باهاشون چه کار کنیم.

ایلمان هم که اصرار داشت بگذارمش زمین تا خودش راه بره. آخه توی اون شلوغی کولوچه؟؟

روز تاسوعا عزیز قربونی داشت. ارمیا که فکر می کردم شاید از ببعی بترسه اصلا انگار نه انگار. چنان لم میداد به ببعی و نازش می کرد که تمام سوئی شرتش بوی ببعی میداد.ابرو ایلمان هم که همش میرفت نزدیک ببعی و بهش می خندید. طفلی ببعی ، من که انقدر دلم براش می سوخت و اشک توی چشمام جمع شده بود و حس می کردم میدونه تا لحظاتی بعد قراره ...

موقعی که می خواستن گوسفند رو قربونی کنن و دسته عزاداری داشت نزدیک میشد، سریع کولوچه ها بردم 100 قدم اون طرف تر تا نبینن. ارمیا همش با ناراحتی می گفت: ببیی مال خودونونه ( خودمونه ) ببریمش اونمون ( خونمون ). بعد از بابا پرسید ببیی کوشش؟؟؟ و بابا گفت رفت پیش خدا.

حالا براش سوال بود که ببیی بال نداره چطوری رفته؟؟ خدا بغلش کرده برده ؟؟؟ خدا مگه می تونه؟؟ خدا قویه؟؟ و هزاران سوال دیگه ...

ارمیا فردای اون روز داشت خطاب به خاله می گفت: خدا  اون بالاست. و بعد گفت : خدا بدو بیا پایین. الهی قربونش برم با این فکرهاش.

اینجا ناراحته که ببعی کوشش؟؟؟؟؟؟؟

بعد از ظهر تاسوعا هم مامانی و آقا جون حلیم نذری رو بار گذاشتن، و کولوچه ها و پرهام و علی و سارا کلی با هم بازی کردن و خونه مامانی مثل مهد کودک شده بود. خلاصه کلی هم شلوغ کردن و خستمون کردن.

بقیه عکس ها رو توی ادامه مطلب دنبال کنین

سر خیابون مامانی خیمه و صحنه واقعه کربلا رو درست کرده بودن و ارمیا بعد از اینکه نگاه کرد، همش نگران عروسکی بود که مثلا پیکر مبارک امام حسینه و چند تا تیر روی سینه ش خورده بود . ارمیا انقدر ناراحت شد و همش می گفت آقاهه اوخ شده. هی ما می گفتیم اون یه عروسکه و ارمیا باز هم نگران که توی عکسهای بعدی مشخصه.

دیگه حتی نمی ایستاد تا عکس بگیریم و نگران اون پیکر بود

ارمیا ناراحت و علی و پرهام چنان ژستی گرفتن که...

و عکسهای روز عاشورا

یک بار ارمیا به دوربین نگاه می کرد و یک بار هم پرهام. هیچ کدوم هماهنگ نمیشدن

اینجا هم سارا سعی می کرد بچه ها رو سرگرم کنه تا کمتر شلوغ کنن

ایلمان جیگر مامان هم همش دور و برشون می پلکید و با انگشت اشاره نشونشون میداد و می خواست سر از کارشون دربیاره.

دیروز 24 آبان تولد ایلمان کولوچه ای بود و فقط مامانی و آقا جون و دایی مهدی و مرتضی و خاله و پرهامی شام اومدن خونمون تا دور هم باشیم و ایشالله برای ایلمان بعد از محرم و صفر یه تولد با تولد ارمیا می گیریم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (14)

مامان آیلا
25 آبان 92 10:45
ائلمانی تولدت مبارک
مامان ارميا و ایلمان
پاسخ
ممنون خاله جون.
مامان آیلا
25 آبان 92 10:47
خیلی خوبه که بچه دور برتون هست بابا این آیلای ما کسی نیست که باهاش بازی کنه کمی سرش گرم بشه فقط و فقط ما آدم بزرگها رو می بینه
مامان ارميا و ایلمان
پاسخ
راست میگین سخته همبازی نداشته باشه.
مامی سویل
25 آبان 92 12:26
ائلمان جونی تولدت مبارک ارمیا جون زنجیر میزنه الهی قوربونت برم کلوچه خوشمزه
مامان ارميا و ایلمان
پاسخ
/ممنون عزیزم.
زهرا مامان قاصدك
25 آبان 92 14:26
ايلمان كوچولو تولدت مبارك عزيز خاله ! الهي تولد 120 سالگيت گلم
مامان ارميا و ایلمان
پاسخ
مرسی خاله جون.
مامانی
25 آبان 92 15:20
به به بازم کلی عکس ایلمان ماشالا یک ساله شد تولدت میارک ایلمان جان
مامان ارميا و ایلمان
پاسخ
ممنون خاله جون.
مامان الیار
25 آبان 92 19:57
عزاداریهاتون قبول باشه گل پسرا تولد اقا ائلمان هم مبارکه برای پسرای ماه
مامان ارميا و ایلمان
پاسخ
ممنون عزیزم. قبول حق.
رادمهر و مامان
25 آبان 92 23:07
تولد آبان ماهی عزیز مبارک انشالله به حرمت این روزها همیشه سلام و شاد باشید
مامان ارميا و ایلمان
پاسخ
انشائالله. ممنون گلم.
♥ مامی ملودی جون ♥
25 آبان 92 23:43
ای جونم پس حسابی به این کلوچه ها خوش گذشته . قبول باشه
مامان ارميا و ایلمان
پاسخ
خیلی خوش گذشته. ممنون.
رها
26 آبان 92 8:01
سلام ايلمان جون تولدت مبارك خاله الهي فداي ارميا عزيزم بشم كه داره زنجير ميزنه ماماني ميدوني من عاشق پسراتم
مامان ارميا و ایلمان
پاسخ
سلام گلم. ممنون. لطف داری عزیزم.
سیمهدی
26 آبان 92 11:29
سلام مامان ارمیا و ایلمان عزیز میگم کشتی خودت رو با این کوچلوهات ولی مرسی از شما که موقعه سربریدن گوسفند نذاشتی بچه ها ببینند دست گلت درد نکنه
مامان ارميا و ایلمان
پاسخ
یعنی چی عمو. کولوچه هام تمام زندگی منن. بدون اونها هیچم.
فرنوش مامان آنوشا
26 آبان 92 15:43
الهی امام حسین نگهدار این فرشته های ناز باشه ای جانم به این پسرخاله های خوشگل ایلمان خوشگلم تولدت مبارک الهی زیر سایه مامان و بابا 120 ساله بشی گل پسر
مامان ارميا و ایلمان
پاسخ
سلام فرنوش جان. ممنون عزیزم. ایشالله.
سمانه مامان پارسا جون
26 آبان 92 18:59
تولدت گل پسرت میارک خانومی به سلامتی عزاداریهاتون هم قبول باشه عکسها خیلی قشنگ بود مخصوصا زنجیر زدنهای ارمیا ببوسشون گل پسرای نازتو
مامان ارميا و ایلمان
پاسخ
سلام دوست خوبم. قبول حق. همچنین. شما هم پارسا جونم رو ببوس.
بهزاد
12 آذر 92 4:33
هوا بارانی بود... کودکی را دیدم که معصومانه آسمان را نگاه میکرد و می گفت: خدایا گریه نکن، یه روزی بنده هات آدمهای خوبی میشن ----------- خدا نگهشون داره
مامان ارميا و ایلمان
پاسخ
ممنون از شما.