واي چه سرده
پسرك نازم اين روزها هوا خيلي سرد شده و مجبوري لباس زياد بپوشي. درسته سخته و مثل آدم آهني مي شي ونمي توني تكون بخوري ولي بايد عادت كني وگرنه خداي نكرده ، زبون مامان لال سرما مي خوري و اونوقت مامان خودش رو مي كشه.
قربون شكل ماهت برم آخه چرا از كلاه خوشت نمياد و اولش كلي غر مي زني و بعد تسليم مي شي ،خوب مامانم از همون اول پسمل خوبي باش و بذار مامان لباس هاي زمستونيتو تنت كنه. هر چند تازگي ها بهتر شدي و مثل مجسمه خشك مي شي چون تكون خوردن و ورجه وورجه توي اين همه لباس كه براي اولين بار اين فصل رو داري تجربه مي كني سخته. يادش به خير پارسال اين موقع شمارش معكوس بود تا دي ماه برسه و تو عسل مامان بياي و دنيا رو براي من زيبا و دوست داشتني تر بكني.
ديشب تا بابايي از سر كار بياد شام رو آماده كردم كه وقتي رفتيم بيرون براي خريد بدون شام نمونيم تا مجبور شيم غذاي بيرون بخوريم اون هم با اين معده حساس من. خلاصه بابايي اومد و لبسهاتو تنت كردم كه بريم ،الهي دورت بگردم كه نمي تونستي تكون بخوري و همين طوري وسط خونه نشسته بودي و آماده شدن ما رو تماشا مي كردي. هم خندم گرفته بود و هم دلم برات سوخت. قربون كولوچه شيرينم برم كه انقدر ماهه، بهت گفتم مامانم كجاي كاري تازه اول سرماست و از اين سردتر و قشنگ تر هم مي شه، حالا برف رو نديدي كه چه لطافتي داره ، تازه مي خوام برات آدم برفي هم درست كنم. توي ماشين هم از ووروجك بازي خبري نبود و مثل آقاها نشسته بودي .
اين هم چند تا عكس از عسل مامان.
مامان خوب ژست گرفتم ؟
حالا چطور ؟
هه هه چي فكر كردين ، من در همه حال ووروجك بازيامو دارم.
بابايي رفته پايين و ارميا طبق معمول خودشو كشون كشون رسونده به فرمون ماشين ورفته تو عالم هپروت رانندگي.
سرده ها!! ماماني روم پتو انداخته تا سردم نشه. ( البته اين 2 تا عكس براي 2 يا 3 هفته پيشه ، ارميا هنوز آستين كوتاه پوشيده)
به به چه استخون خوشمزه اي.
چند روزه خلاقيت به خرج دادم و دارم اتاق ارميا رو تزئيناتي مي كنم و تغيير دكوراسيون مي دم،البته كم كم ،چون خيلي وقت ندارم. اين هم يه نمونه ش.