مامان قربون ناز کردنت
تازگی ها جوجه طلایی مامان شب ها که وقت خوابش می شه ومی خوام بخوابونمش ، از دستم فرار می کنه و رخت خوابشو به زور می کشه با خودش می بره اون طرف تر وسرش رو می گذاره روی اونها ،البته مثلا لالا کرده و زیر چشمی به من نگاه می کنه ببینه چی می گم و می دونه که کلی قربون صدقه ش می رم و از ذوقم جیغ و داد راه می اندازم. الهی مامان قربون اون چشمات که زیر زیرکی نگاه می کنی. کاری نکن که درسته قورتت بدم ها، آخه نمی گی مامان یک دفعه یه لقمه چپت می کنه. آخه چه قدر ناز داری کولوچه شیرین من.
خلاصه که بعد از کلی ناز و قمیش اومدن واسه مامان و بابا و دلبری کردن رضایت می ده میاد و لا لا می کنه
. شب به خیر مامانم، خواب های خوب ببینی.
ببخشید پشتم به شماست ،آخه مامانم می گه گل پشت و رو نداره.
اين هم چند تا عكس ديگه از ناز كردن قبل از خواب كولوچه توي يه شب ديگه.( رو هوا خوابيده پسر شيطون. )
متوجه شد دارم عكس مي اندازم.
خوب، به اندازه كافي ناز كردم حالا برم بغل مامان.
چند روزی می شه که هوا بارونی شده وانقدر لطیفه که آدم دلش می خواد ساعتی زیر بارون قدم بزنه. پسرک نازم الان که دارم این پست رو برات می گذارم بارون قشنگی میاد و می دونم که شما تو خونه لالا کردی، تا برسم اداره خیس آب شدم. عجب کیفی داشت نفسی تازه کردم. دلم برات تنگ شده مامان جونی. قربونت برم، پسر خوبی باش تا برگردم.