9 ماهگيت مبارك
سلام پسر قشنگ مامان. قندم ، عسلم، كولوچه خوششششششششششششمزه من، امروز ساعت 9:35 صبح 9 ماه شما كامل شد و شدي 9 ماه و يك روزه. مبارك باشه گل پسملي.
ديروز داشتيم با بابايي در مورداين صحبت مي كرديم كه انگار همين ديروز بود كه صبح زود ساعت 5 از خواب بيدار شديم و آماده شديم و رفتيم دنبال ماماني و بعدش هم عزيز تا بريم بيمارستان. آخه دكتر گفته بود ساعت 7 توي بيمارستان باشيد تا كارهاي پذيرش انجام بشه چون راس ساعت 8:30 اتاق عمل براي ما آماده مي شد تا تو گل پسر نازم بپري تو بغل مامان. چه روزي بود.
استرس زيادي نداشتم، مي شه گفت كلا آدم شجاعي هستم. اميدم به خدا بود و بس. وقتي به دنيا اومدي و خانوم دكتر گفت مباركه پسرت به دنيا اومد ، پس براي همه كساني كه دوست دارن بچه دار شن دعا كن، و صداي گريه ناز تو رو شنيدم انگار دنيا رو بهم دادن. ناخواسته اشك مي ريختم و قربون صدقه ت مي رفتم. با گريه مي گفتم جانم، عزيز مامان .
پرستار با مهربوني نگاهم كرد و چند بار بلند گفت: مادر مادر . وقتي تو رو آوردن و بهم نشونت دادن ،گريه نمي كردي و به من نگاه مي كردي انگار تو هم منتظر بودي منو زودتر ببيني. دلم مي خواست بغلت كنم ولي چون بقيه كارها داشت برام انجام مي شد ( به خاطر سزارين ) نمي تونستم. بعد منو بردن توي ريكاوري و بعدش هم آوردن بيرون از بخش زايمان، ديدم بابايي منتظره. وقتي ديدمش اشك تو چشمام جمع شد، بابايي هم تا منو ديد گفت چه پسر نازيه و منو بوسيد وبعد هم ماماني و عزيز اومدن و منو بوسيدن و همگي رفتيم اتاقي كه بابايي مهربون برامون درخواست كرده بود تا راحت باشيم. خيلي زود تو رو آوردن پيشمون. وقتي نگاهت مي كردم باورم نمي شد كه تا چند لحظه پيش تو دل مامان بودي. حس عجيبي داشتم و وصف ناپذير. قند عسلم بيا با هم براي همه مامان هايي كه منتظر ني ني هاشون هستن دعا كنيم.
يادمه وقتي رفتيم خونه و خاله هاي گلت اومدن ديدنمون با پسرهاي نازشون علي و پرهام و سارا جون . ( علي و سارا خواهر و برادر و دختر خاله و پسر خاله هاي تو و ني ني هاي خاله ليلا هستن ) ( پرهام هم ني ني خاله سهيلاست ) علي و پرهام وروجك بازي مي كردن ، علي تازه داشت راه مي رفت و پرهامي هم 9 ماهش بود، فكر مي كردم كي مي شه ارمياي ناز من هم اندازه اينها بشه؟؟؟ و الان تو عزيز مامان ماه شدي، آقا شدي و خيلي هم شيطون.
قدمت انقدر خير بود كه از فرداي روزي كه به دنيا اومدي بارون اومد
و وقتي كسي براي ديدنمون مي اومد مي گفت چه خوش قدمه رحمت الهي داره مي باره.
الهي كه عاقبت به خير بشي و جزءبهترين ها نزد خدا و مردم. آمين.