ارمیا، کولوچه عسلی ارمیا، کولوچه عسلی ، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 6 روز سن داره
ایلمان،کولوچه مرباییایلمان،کولوچه مربایی، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 27 روز سن داره

ღ کولوچه های مامان ღ

الهي بميرم گلم سرما خورده / عكس هاي آتليه رسيد

1390/6/19 10:15
3,153 بازدید
اشتراک گذاری

شکلَــَک هآی رّمیـــ ـنآ پسر نازم ، مامان خيلي غصه داره.چرا مريض شدي عسلكم.   خاله ها ،ارميا 3 روزي مي شه كه سرما خورده و بدجور بينيش مي گيره و سرفه مي كنه و نمي تونه درست بخوابه. از چهارشنبه شب ارميا ساعت 12 شب از خواب بيدار شد و شروع كرد به گريه كردن و حس كردم حال نداره و تب كرده و جاييش درد مي كنه كه انقدر بي قراره. بابايي ساعت 2 شب رفت از داروخانه براش استامينوفن گرفت تا تبش بياد پايين. Sickly تا صبح 3 ساعت بيشتر نخوابيديم و نوبتي ازش مراقبت مي كرديم ، قربون ناله هات برم مامانم كه دل آدم رو ريش مي كنه. صبح برديمش دكتر و دارو داد و گفت سرش سرما خورده . خيلي ناراحت شدم. تا فرداش يعني جمعه تبش بالا و پايين مي شد.   صبح جمعه برديمش بيمارستان تا دكتر خودش ببينتش ولي نبود و دكتر ديگه اي معاينه اش كرد گفت كه ويروسي اومده كه تا يك هفته طول مي كشه از بدنش خارج شه. خلاصه بگم كه ديشب بعد از چند شب بهتر خوابيد، توي خواب براش قطره بيني ريختم تا بهتر نفس بكشه و تا وقتي كه از خونه بيام بيرون مثل فرشته ها خوابيده بود. بابايي نصف روز مرخصي گرفت تا صبح زود نبريميش خونه ماماني و ارمياي مامان خوب بخوابه. مامان دورت بگرده زود زود خوب شو تا مامان از غصه در بياد. خدايا يعني خوب مواظبش نبودم كه كلوچه خوشمزهء من مريض شده؟؟!!!

دنیای زیبادنیای زیبادنیای زیبا

شکلَــَک هآی رّمیـــ ـنآ  از يه چيز ديگه هم ناراحتم، اون هم اينكه ارميا چون تازگي ها دستش رو مي گيره به  هرچيزي تا بلند بشه و هنوز تعادل نداره با اين كه مراقبم ولي يك دفعه ميفته و گاهي كلي گريه مي كنه.www.smilehaa.org ديروز ارمیا رو سپردم به بابايي تا كارهامو انجام بدم و تا شب 3 دفعه صداي گريه نانازم بلند شد.   فهميدم بازم افتاده و دردش اومده. خيلي شيطون شده. يك بار با گريه اون من هم گريه كردم ، دلم براش سوخت. طفلي پسملم.

 زززز ز

شکلَــَک هآی رّمیـــ ـنآ اين هم عكس هاي آتليه ارميا جوني مامان . البته عكاس باشي فايل اصلي رو نمي داد و مي گفت از روش چاپ مي كنين و مي خواست ريسايز كنه و بده كه كامپيوترشون از شانس خوب ما ويروسي شده بود و ريسايز نمي كرد و وقتي فهميد كه ما براي عروسيمون هم رفته بوديم اون آتليه و ديد كه آقاي داماد يعني همسري من براش آشناست عكس ها رو داد.

اين عكس كمي بدون كيفيته، چون يادمون رفت فايل اصليشو بگيريم و مجبور شدم خودم از زوي عكس ،‌عكس بگيرم.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (11)

مامان آرمیا
19 شهریور 90 12:54
سلام امیدوارم ارمیا جان هر چه زودتر خوب شه. چه عکسهای نازی داره. خوردنیه واقعا
مامان ابوالفضل
19 شهریور 90 14:13
سلام ارمیا جون و مامانی ایشاالله تا حالا خوبه خوب شده باشی همیشه سلامت باشی گل پسر
مامان پارسا جون
19 شهریور 90 17:10
آخی عزیز دلم چرا مریض شده؟ عکسهاشم خیلی ماه شدن خانومی عالی بود از طرف من حسابی بماچش
فرنوش
19 شهریور 90 21:53
وووووووووووییییییییییی خاله قربونت بشم آقا خوشگله انشالله زودتر خوب بشی
مامان مهربون نااحت نباش شما خیلی هم خوب مراقبش بودی ولی ویروسه دیگه چه میشه کرد !!!


مرسي عزيزم.
یاسمن12ساله
20 شهریور 90 10:20
ممنون که به وبلاگ سماجون سر زدید . راستی عکسهای اتلیه چقدرنازشده. بازم به ما سربزنید
متین وروجک
20 شهریور 90 11:55
وای چه کلوچه خوشمزه ای چه عکسهای قشنگی
مامان پارسا
20 شهریور 90 23:38
الهی هیچوقت روی مریضی رو نبینی خاله جون مامانی زیاد غصه نخور چون پسر برادر منم همینجوری شده بود دکترش همینا رو گفت الانم خوبه خوبه خداروشکر عکسها خیلی ناناز بودن،منم وسوسه شدم پارسا رو ببرم آتلیه برای ارمیای نازم
زهره مامان هلیا
21 شهریور 90 0:00
آخ که من فداش بشم خدا بد نده ایشالله زودی خوب بشی خاله
خاله ياسمين زهرا و ني ني نخودچي
21 شهریور 90 7:50
ني ني نازييييييييي! آخي كوشولو ايشاالا زود خوب ميشي! چه عكساي خوشگلي
مامانی
21 شهریور 90 10:03
عکسات قشنگ شده مبارکههههههههههه
مامان سایان
22 شهریور 90 14:04
چه پسر ناااااااااااازی........ چه عکسای خوشگلی به به به