روزهای پایانی سال
خوب دیگه داریم کم کم به عید نزدیک میشیم و هنوز هم هیچ کاری نکردم. خونه تکونی هم سخته ها. اون هم با این ووروجک ها. این چند روز نتونسته بودم آپ کنم. گوشیم که به خاطر اینکه حسابی توی ماشین لباسشویی شسته شده بود و خوب گوشی تکونی شده بود در دست تعمیر بود و از ترس اینکه کولوچه ها دوربین رو خراب نکنن هم با دوربین عکس نگرفتم تا دیشب.
البته کمی هم حوصله نداشتم. هفته سختی بود. ارمیا طفلی که از سرسره افتاده بود و لب بالاییش بد جور زخم شده بود و طفلی می ترسید صحبت هم بکنه و غذا بخوره. البته الحمدلله خوب شده ولی مامان رو دپرس کرد. ائلمان هم توی این هاگیر و واگیر باز سرما خورد و گلوش چرک کرد. اون هم خدا رو شکر بهتر شده.
پروژه خرید عیدمون هم برای بچه ها به پایان رسیده و کمی خرید دیگه داریم که باید انجام بدیم.
راستی ائلمان اکثر کلمات رو یاد گرفته و هر چیزی رو بهش بگیم مثل طوطی تکرار می کنه. ماشالله، هوش کلامیش خوبه. وقتهایی هم که بابایی با ارمیا انگلیسی کار می کنه و کلماتی رو که توی مهد یادش دادن رو براش تکرار می کنه، ائلمان هم اون کلمات رو با زبون شیرینش تکرار می کنه. اسم حیوونها رو خیلی قشنگ می گه. الهی قربونش برم.
مجله شهرزاد رو داره نگاه می کنه و همش می گه نی نی ، نی نی
ارمیا مشغول بود و ائلمان هم داشت نی نی ها رو بهش نشون می داد و ارمیا هم همش می گفت: ائلمان ا دده وایسا ( یه دقیقه وایسا )
این عکسها هم قدیمیه و داشتم از ائلمان عکس می گرفتم که لبه میز نشسته بود و پاهاش آویزون بود و تکون تکون می داد و دیدم ارمیا داره یه کارهایی می کنه. ( کیفیت عکسها خوب نبود ولی دلم نیومد نگذارمشون. )
بلــــــــــه. من کشوهای میز تلویزیون رو چسب زدم تا باز نکنن و دستشون بمونه لای اون و ارمیا چسب رو کنده بود و بعد برای ائلمان سبیل گذاشت.