آبه بازی
دیشب این کولوچه های شیطون باز هوس آب بازی کرده بودن. ایلمان گفت: آبه و توی لیوانش بهش آب دادیم و بعد دیدیم برد و ریختش توی اون نیمیدونم اسمش چیه پشت سه چرخه و با ارمیا شروع کردن شالاپ و شولوپ. بدو رفتم و آستینهاشون رو زدم بالا تا لباسشون خیس نشه. بعد ارمیا گفت من تشنمه. گفتم برو کلک. گفت : آب می خوام. بابایی رفت و آورد به هوای اینکه واقعا می خواد بخوره. دیدیم بلـــــــــــه اون هم رفت و ریختش همونجا و بعد با ایلمان قهقهه زدن و شروع کردن بازی. خلاصه کارشون شده بود همین.
گاهی هم آب می گیرن و می ریزن روی میز بیچاره و بعد دستمال می خوان تا پاک کنن و لبسهاشون هم خیس میشه. میزهای بیچاره دیگه رنگ و رو ندارن از دست این ووروجک ها. کمی که بزرگ بشن باید اکثر وسایل رو عوض کنیم.
تموم اینها رو می نویسم تا در آینده که این کولوچه ها بابا شدن و نی نی هاشون خواستن از این شلوغ کاریها بکنن، اعتراض نکنن. بدونن که خودشون چه کارها که نکردن.
این روزها خیلی هوای تهران برفیه. واقعا کیف می کنم. یاد کوکی هام میفتم. امسال اینجوری برف نیومده بود. خدا رو شکر.