ارمیا، کولوچه عسلی ارمیا، کولوچه عسلی ، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 6 روز سن داره
ایلمان،کولوچه مرباییایلمان،کولوچه مربایی، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 27 روز سن داره

ღ کولوچه های مامان ღ

حالا دیگه مو ندارم

1392/11/9 13:55
473 بازدید
اشتراک گذاری

نمی دونم از دست این ایلمان بلا چه کار کنم، تازگی ها همش موهای ارمیا رو می کشه و البته موهای من رو هم. می دونم توی این سن براشون جالبه ولی خوب ارمیا که این رو نمی دونه و ناراحت می شه و با گریه смайликمی گه: ای ایلمان شیطون ، ای ایلمان بلا، موهای منو کندی، حالا من دیگه مو  ندارم. اصلا میرم مهد و دیگه نمیام تا با تو بازی کنم.

الهی بگردم. ما هم مجبوریم با ایلمان دعوای سوری بکنیم تا ارمیا فکر نکنه که عکس العملی نشون نمی دیم.

دیشب باز موهای ارمیا توسط ایلمان کشیده شد و ارمیا نگران از اینکه دیگه مو نداره، گفتم نه مامان، فقط موهاتو کشیده و دردت اومده، کنده نشده. بهش گفتم می برمت کمی موهاتو کوتاه میکنم تا ایلمان نتونه موهاتو بکشه. آخه ایلمان نی نیه و نمی فهمه و مثلا می خواد باهات بازی کنه.

ارمیا گفت خوب مامان تو هم موهاتو کوتاه کن تا ایلمان نکشه.

 

چون به ارمیا گفتم که خدا همه چیز رو درست کرده، یه روز ارمیا پرسید که : مامان خدا دلت رو باز می کنه و به به می ریزه توش تا ایلمان بخوره؟؟

گفتم : نه. خدا گفته که مامانها غذا بخورن، میوه بخورن و آب بخورن تا همه اینها به به بشه و نی نی ها بخورن.

گاهی که ایلمان شیر می خوره، ارمیا میگه: مامان ایلمان همش رو خورد؟ الان خدا باز به به میریزه؟

 ای قربون این سوالهاش بشم من.51.gif

دیروز یه سر رفته بودیم خونه مامانی و داشتیم میوه апельсинمی خوردیم که ارمیا به مامانی گفت: مامانی تو به به داری؟ مامانی خندید و گفت نه.

ارمیا گفت خوب میوه بخور تا به به بشه. مامانی گفت: مامانهایی که نی نی دارن به به دارن.

ارمیا گفت خوب برو یه نی نی پیدا کن بیار تا به به داشته باشی.

مامانی گفت: شماها نی نیه منین ، زنده باشین ایشالله. ارمیا هم گیر داده بود و می گفت نه برو یه نی نی بیار و بهش به به بده.

مونده بودیم چی بگیم.

گاهی وقتها که ایلمان داره شیر می خوره تا بخوابه، ارمیا می گه: مامان به ایلمان به بده بخوابه و سرحال بشه و بعد که بیدار میشه باز می گه: حالا به بده بهش بخوره تا سرحال بشه و بیاد و با من بازی کنه.

ایلمان مامان هم که هفتمین دندونش زد بیرون و به قول ارمیا همش بلا بازی در میاره از خودش. هر کاری ارمیا انجام بده اون هم انجام میده و همش دنبال ارمیاست، هم با هم بازی می کنن و هم دعوا.

جفتشون عاشق زیتونن ن        و براشون تو پیاله های جدا زیتون می ریزم و میرن میشینن و می خورن. ایلمان هم قشنگ کلمه زیتون رو می گه و میره در یخچال رو باز می کنه و می گه زیتون ، تا بریم و بهش بدیم.

داروهاش رو با قول دادن زیتون می خوره.بهش می گیم بخور تا بهت زیتون بدم. سریع داروش رو می خوره.

صدای بعضی حیوونها رو بلده دربیاره. عروسک ببعی رو برمی داره و میگه ب ب ( با فتحه )

عروسک کلاغ رو هم برمی داره و می گه قار قار و  همینطور، صدای گاو و هاپو.

 انگشتش رو می گذاره زمین و بعد می بره بالا و می گه پر.

گوشی telefoon4.gifرو می گذاره رو گوشش و راه می ره و حرف می زنه و بلند می گه: بابا بابا.

خلاصه که جوجه های نازی داریم. ایشالله همه جوجه ها سالم و شاد باشن و ارمیا و ایلمان هم همینطور. آمین.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

مامان آیسو وآیسا
9 بهمن 92 12:34
عزیزززززززززززززهای دلم ماهم همین اوضاع را دار منزلمان داررررریمبرا کلوچه های ناززززز
مامان ارميا و ایلمان
پاسخ
خوبه پس درک می کنی دوستم.
♥ مامی ملودی جون ♥
9 بهمن 92 15:32
الهی بگردم که موهات و کشیده . خاله جون نینیه متوجه نیست کار بدیه . بوس واسه هر دوتون
مامان ارميا و ایلمان
پاسخ
من هم بهش می گم. ما هم بوس برای شما و ملودی جونم.
♥ مامی ملودی جون ♥
9 بهمن 92 15:32
شاید دلش هوای به به کرده بچم
مامان ارميا و ایلمان
پاسخ
گاهی امتحانش می کنم ولی نمی خوره. می خنده و فرار می کنه.
سمیه
9 بهمن 92 17:52
امیییییییییننننننننن.عزیزم خیلی بامزه هستند.
مامان ارميا و ایلمان
پاسخ
ممنون عزیزم. موفق باشی.
مامان محمدرضا
10 بهمن 92 11:45
سالم باشن.نمی دونم چرا بچه ها اینقدر زیتون دوست دارنکولوچه ی منم سر غذا بیشتر زیتون می خوره
مامان ارميا و ایلمان
پاسخ
خوبه که. زیتون خیلی خاصیت داره.
مامان رومینا
11 بهمن 92 11:09
ای جونم با این کارای بامزه شوناین وروجکا زندگی میدن با آدم با این شیطنتا و دلبریاشونخدا حفظشون کنه
مامان ارميا و ایلمان
پاسخ
ممنون عزیزم. بله واقعا خدا رو باید شکر کرد.
مامان آیلا
14 بهمن 92 13:23
ای خدا این کوچولوها عجب دنیایی برا خودشون دارند به مادر بزرگ می گه شما هم نی نی بیار
مامان ارميا و ایلمان
پاسخ
آره والا نمی دونم چه فکری می کرد.
پردیس جون دخترخاله پرنسس سایان
1 اسفند 92 8:46
عاشقانه دوستون دارم
مامان ارميا و ایلمان
پاسخ
ما هم همینطور.