شیطونک ها
امان امان امان. واقعا پسر بچه ها شیطونن ها. وقتهایی که میریم خونه مامانم ، تا میرسیم، می رم توی آشپز خونه و اول کابینتهای مامانی رو با چیزی می بندم تا آقا ایلمان دست به چیزی نزنه. حالا بماند که خونه خودمون چه کارها که نمی کنن.
دیشب یه بنده خدایی می گفت: وقتهایی که صدای گروپ کروپ از خونتون نمیاد پایین، می فهمیم که این ووروجک ها خوابیدن دیگه. خوب چه کار کنیم ،چقدر کنترل کنیم. باید بازی کننن دیگه. تقصیر این خونه هاست که حیاط نداره. یاد قدیما بخیر. انقدر توی حیاط بازی می کردیم که دیگه وقتی نای بازی نداشتیم می رفتیم تو.
دیشب ارمیا حدود 11:30 شب خوابید و این جوجه فسقلی تا 1 نیمه شب همش لیوانش رو می داد به من و می گفت آبه. ته لیوانش رو آب می ریختم و اون هم باطری پیانو کوچولوش رو در آورده بود و می انداخت توی لیوان و بعد خالیش می کرد زمین و خلاصه به فکر خودش نمی دونم چه آزمایشاتی انجام می داد.
دیگه خسته شد و تا بهش گفتم بیا به به بخور و لالا، خندید و پرید بغلم و بعد سریع هم خوابش برد.
الهی قربون دو تا جوجه هام برم من. خدا رو شکر که هستن و شیطنت هم می کنن. خدا رو شکر که سالمن. و خدا رو هزاران بار شکر که با کارهاشون انقدر من و بابایی رو سرگرم می کنن.
راستی ارمیا هم خوب داره زبان انگلیسی رو از مهد یاد می گیره. یه روز بهم گفت: hellow momy, i love you. منو می گی : ذوق مرگ شدم. بعد هم به بابایی گفت: hellow dady, i love you . بابایی هم از خوشحالی رفت و براش جایزه یه تفنگ آب پاش گرفت.
صبح هم بیدار که میشه می گه: good morning . ایلمان هم که از ارمیا hellow و good night رو یاد گرفته بلا.
از بس کشوهای میز مامانی رو می کشید بیرون، برگردوندمش
این چهار پایه هم نباشه از روی دسته مبل میرن بالای اون میز بیچاره
شلوارشو یادتونه؟؟؟ یه زمانی ارمیا که کوچولو بود براش خریده بودیم و کلی هم به خال مخالی بودنش خندیدیم
به نظرتون دنبال چی اون پشت می گرده؟
داداشی شیطونه رفته قایم شده و ایلمان هم از اون بالا پیداش کرده
اینجا هم داره کمک مامان می کنه
اینجا هم برای اینکه سرگرم بشن و بشینن یه جا، براشون پفیلا گذاشتم تا بخورن و برنامه کودک ببینن
اینجا هم ایلمانی داره میره خونه مامانی ، تا اونجا رو بترکونه