ارمیا، کولوچه عسلی ارمیا، کولوچه عسلی ، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 6 روز سن داره
ایلمان،کولوچه مرباییایلمان،کولوچه مربایی، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 27 روز سن داره

ღ کولوچه های مامان ღ

کولوچه هام مریض بودن

1392/7/10 11:17
391 بازدید
اشتراک گذاری

این هفته با تبـــــــــــــ  ارمیا شروع شد و تا آخر هفته هم با بیماری ایلمان و خودم ادامه پیدا کرد. اصلا نتونستم درست و حسابی بخوابم و همش مریض داری کردم و خودم هم دیروز مصموم شدم و بیخوابیها هم دست به دست هم داد و مامان رو هم برد زیر سرم. ارمیا طفلی که 3 تا پنی سیلین نوش جان کرد. ولی باز هم خدا رو شکر . حتما باید اینطور می بوده.

ارمیا هنوز گلو درد داره ولی بهتره. ایلمان هم که همش تبش بالا و پایین میشه و دل درد داره . هر کدوم از کولوچه ها رو 2 بار بردیم دکتر. الهی بمیرم براشون که انقدر اذیت شدن. بیچاره همسری که پا به پای من از جوجه ها مراقبت کرد و دم بر نیاورد. الهی همیشه سلامت باشه و سایه ش هم بالای سر ما.

اینجا دارن با هم میوه می خورن و از همون شب مریض شدن

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

♥ مامی ملودی جون ♥
10 مهر 92 11:20
الهی بگردم . خدا رو شکر که بهترین .


مرسی خاله. بهترن خدا رو شکر.
nilo
10 مهر 92 23:45
اخی الهی ایشالله زودتر خوب شن این پسر های گل


مرسی گلم.
مامان آيسو وآيسا
11 مهر 92 3:04
آخي قربونتون برم مريض شده بودين
انشالله زودي خوب خوب شين كلوچه ها


ممنون خاله جون.
سیمهدی
11 مهر 92 5:27
دیدم نمیاید تصمیم گرفتم منم دیگه به وبلاگتون سر نزنم ولی باز به خاطر بچه های نازت اومدم منتهی نه مثل سابق .صادقانه بگم یه کم دلخور


واقعا این هفته هفته سختی بود برام. همش با بیماری کولوچه ها دست و پنجه نرم کردم. هنوز هم خوب خوب نشدن.
فرنوش مامان آنوشا
11 مهر 92 15:46
الهی بمیرم براتون

خدا رو شکر که بهتر شدین
ای جونمممممممممممم قربون دامادم بشم!!!
توی این عکس آخریه معلومه بچم حال نداره


خدا رو شکر. ولی هنوز آثارش هست. خدا نکنه خاله جون.ایشالله همیشه زنده و سلامت باشی.
پردیس جون دختر خاله سایان
11 مهر 92 18:07
ادشاه فصل ها آسمانش را گرفته تنگ در آغوش ابر با آن پوستین سرد نمناکش باغ بی برگی روز و شب تنهاست با سکوت پاک غمناکش ساز او باران، سرودش باد جامه اش شولای عریانی است ور جز اینش جامه ای باید بافته بس شعله ی زر تار پودش باد گو بروید یا نروید هر چه در هر جا که خواهد یا نمی خواهد باغبان و رهگذاری نیست باغ نو میدان چشم در راه بهاری نیست گر ز چشمش پرتو گرمی نمی تابد ور به رویش برگ لبخندی نمی روید باغ بی برگی که می گوید که زیبا نیست؟ داستان از میوه های سر به گردون سای اینک خفته در تابوت پست خاک می گوید باغ بی برگی خنده اش خونی است اشک آمیز جاودان بر اسب یال افشان زردش می چمد در آن پادشاه فصل ها، پاییز خدا بدنده الهی بگردمشون
سهیلا
11 مهر 92 19:35
نازی... ما هم خانوادگی مریض شدیم. دیگه دل پیچه و لرز و اینا
فکر کنم ویروس لامصب جدیده
ایشاا.. بهتر شن


ای بابا. آره بد ویروسی هم بود. خدا رو شکر.
زهرا
12 مهر 92 10:50
سلام الهییییییییییی خدایا مریضی رو از همه بچه ها دور کن
مامانی با اینکه نی نی ندارم ولی میدونم چی کشیدی ایشالله که دفعه آخر مریضی دو تا گل پسرمون باشه بیشتر مراقب خودتون باشید.
بوسسسسسسسسس محکم برای جیگر طلاها


سلام عزیزم. ممنون از دعای خیرت. ایشالله.