ارمیا، کولوچه عسلی ارمیا، کولوچه عسلی ، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 5 روز سن داره
ایلمان،کولوچه مرباییایلمان،کولوچه مربایی، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 26 روز سن داره

ღ کولوچه های مامان ღ

این روزهای کولوچه ها

1392/7/2 12:20
437 بازدید
اشتراک گذاری

خوب باید بگم که ارمیا عسلی مامان این روزها دیگه به مهد عادت کرده و هر دفعه با کارهای جدید میاد خونه و ما رو سورپراز میکنه. خیلی خوب دیگه شعر می خونه. یه توپ دارم قلقلیه و ببعی میگه بع بع رو که کامل بلده. آهویی دارم خوشگله رو هم باید کمکش کنیم وگرنه مثل دیروز میگه: آهویی دارم خوشگله می زنم زمین هوا میره.خندهقهقهه

چندتایی رو هم همزمان با من می خونه. بعضی جاهاشو بلد نیست.

هر چند وقت یک بار کارهاشونه که توی مهد انجام دادن، مثل کاردستی هاش  که خاله نسترن جمع آوری می کنه و می فرسته خونه تا ما نظر و پیشنهاد بدیم. روزهای دوشنبه هم که براشون ژیمناستیک گذاشتن و کولوچه م پاک ورزشکار شده.

عکس کاردستیهاشو توی پستهای بعدی می گذارم. دیروز که رفتم خونه مامانی دنبالش،( آخه مامان گلم میره و از مهد میبره خونشون تا من برم دنبالش) یه ماسک خرگوش روی صورتش بود که خاله نسترن با مقوا برای همشون درست کرده بود. این هم عکسهاش:

حالا می رسیم به ایلمان مربایی مامان. نی نی جوجویی من که ماشالله روز به روز داره شیطونتر میشه. دوست داره همش فرار کنه و ما هم به دنبالش. کافیه پوشکش رو باز کنم، دیگه پوشک کردنش کار حضرت فیله و چنان چهار دست و پا فرار می کنه که بیا و بین.

حالا خودش می تونه بدون اینکه دستش رو جایی بگیره از روی زمین بلند شه، 3 و 4 قدمی میره و بعد تعادلش به هم میخوره. تا بلند میشه می ایسته ، شروع می کنه به دست دسی کردن. قربونش برم.  هنوز همون 4 تا دندون رو داره. ماچقلبماچ

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (12)

مامان آيسو وآيسا
2 مهر 92 12:20
آفرين به آرميا جوووني كه ميره مهد وشعر ياد گرفته
اتفاقا آيسا هم از پوشك كردن خيلي بدش مياد منم بزور پوشكش ميكنم امان از دست اين وروجكها


ممنون خاله جون. آی گفتی.
فرنوش مامان آنوشا
2 مهر 92 16:04
ماشالله به این گل پسرای شیرین و شیطون



مرسی خاله جونم.
مامان آیلا
3 مهر 92 9:34
چه خوب ارمیا با مهد اخت نصف مشغولیت فکری مامان کم شده
این کوچولو رو باش از حالا می خواد خودش سوار دوچرخه بشه


واقعا خیلی براش خوب شد. آی گفتی خاله. بلاچه شده.
رها
3 مهر 92 10:09
سلام مامان خانومی
وای الهی قربونشون برم چقدر بزرگ شدن,مخصوصا ایلمان
آفرین به ارمیا ورزشکارم,ارمیا هم آقایی شده برای خودش
یه ماچچچچچچچچ بزرگ واسه هر سه تایی تون


سلام گلم. شما خوبی؟ ممنون. دوست داریم.
مامان ارمیا
4 مهر 92 7:58
سلام وبلاگ جالب دارین .خدا بچه هاتونو براتون حفظ کنه .به وبلاگ پسر من هم سر بزنید .
ارمیا مسافر کوچولو


سلام. ممنون گلم. چشم.
سیمهدی
4 مهر 92 19:39
همینجوری اومدم حالی ازتون بپرسم پستتون رو بعدا میخونم حال خوشی الان ندارم


ای بابا. چی شده؟ ایشالله مثل همیشه شاد و پر شور و نشاط بشین.
زهرا
6 مهر 92 10:07
سلام به به چه گل پسرایی ماشالله دیگه دارن بزرگ میشن قالب جدید هم مبارک باشه جیگر این ایلمانو برم با دوچرخه سواریش ارمیا جونم ایشالله دانشگاه رفتنت عسل خاله
بوسسسسسسس محکم برای کلوچه های خوشمزه


سلام گلم. خوبی؟ ممنون. ایشالله موفقیتهای شما توی زندگی.
سهیلا
6 مهر 92 22:43
سلام. به به... قالب جدید مبارک ...خیلی خوشگله
دوچرخه سوار کوچولو رو چه ذوقی کرده


مرسی گلم. لطف داری.
مامان آرمیتا
7 مهر 92 13:06
سلام عزیزم فدای این داداشی های مهربون اینقدرر همدیگر رو دوست دارن
خدا را شکر به مهد عادت کرده ارمیا خوشگله
انشالله در تمام مراحل زندگیشان موفق و پیروز باشن
قالب جدید مبارک خیلی خوشگله


سلام. ممنون عزیزم.
لطفداری. هنوز قالب مشکلاتی داره که ایشالله امروز حل شه.
مهرناز مامان رادين
8 مهر 92 8:50
وااااااااااااي نازي ماشاله به اين پسراي بامزه و شيطون. خدا حفظشون كنه. ايلمان چقدر بامزس نازي از طرف من ببوسشون


سلام.ممنون گلم یاد ما کردی.
مامان مریم
9 مهر 92 12:32
جیگره این ارمیا رو که میره مهد و یادگرفته شعر میخونه...

ایلمان نازم که چند قدم راه میره هزارماشالااااا
صدتا بوس برای هر دو تا گل پسر


ممنون خاله جونم.
پردیس جون دختر خاله سایان
11 مهر 92 18:09
خدایا امروز مهمانم باش ب یک فنجان قهوه ی تلخ....

وقتش شده طعم دنیایت را بدانی!

.

.

انگار " ر" اضافی است این وسط؛

به هرکه میگویم " درکم" کن؛

"دکم" میـــــکند!

.

.

لبهایم آلزایمر گرفته اند...

تو میدانی خنده چیست؟!



چرا امقدر غمگینانه. نبینم ها.