سفر به زنجان
صبح چهارشنبه 27/6/92، ساعت 9:30 به همراه مامانی به طرف زنجان. تقریبا 3:30 راه هست ولی چون به خاطر بچه ها زیاد نگه داشتیم برای استراحت، تقریبا ساعت 3 بعد از ظهر بود که رسیدیم و یک راست رفتیم به طرف باغ خاله جونم. تا بعد از ظهر اونجا بودیم و بعد رفتیم خونه خاله که دست کمی هم از باغ نداره.
5 شنبه هم بعد از اینکه یه سری به مامان بزرگ گلم و خاله رحیمه عزیز که خاله آقا جونه زدیم باز رفتیم باغ. واقعا خوش گذشت و ارمیا و ایلمان کلی ذوق کردن. شب شام رو هم توی خونه باغ خوردیم و ساعت 11 شب برگشتیم خونه تا صبح به طرف تهران حرکت کنیم.
واقعا هوای خنک و دلچسبی بود. عصر که کولوچه ها یخ کرده بودن و ناچار لباس گرم تنشون کردم.
جوجه کوچولوم تا چشم ما رو دور میدید، چوبها رو می برد توی دهنش و مزه مزه میکرد و تا می گفتیم اخه ، فرار می کرد و به کارش ادامه میداد.
ارمیا از اینکه خودش چیزی از توی باغ می چید و می خورد خیلی خوشحال بود
عروسکم انقدر با این چوبها بازی کرد
بقیه عکسها رو توی ادامه مطلب دنبال کنین
دو تا هاپو داشتن و کولوچه ها با ذوق فراوون نگاهشون می کردن
مامانی توی پس زمینه
شمشیر بازی
ارمیا داره توی بوته ها دنبال خیار می گرده
اینجا هم داره گوجه فرنگی میچینه