ارمیا، کولوچه عسلی ارمیا، کولوچه عسلی ، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 6 روز سن داره
ایلمان،کولوچه مرباییایلمان،کولوچه مربایی، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 27 روز سن داره

ღ کولوچه های مامان ღ

دالی موشه

1392/6/13 11:13
600 بازدید
اشتراک گذاری

این روزها ایلمان خوشگل مامان همش میره توی اتاق و در رو باز و بسته می کنه و دالی می کنه. اگر هم حواسمون نباشه سر و صدا راه می اندازه تا نگاهش کنیم. بالای در یه پارچه گذاشتم تا دست نی نی های نازم نمونه لای در و خدای نکرده اوخ نشه. چند روز پیش ارمیا به داداشی ملحق شده بود و داشتن همش با در بازی می کردن و وقتی ارمیا می خواست از در بیاد بیرون، ایلمان در رو بست و دست ارمیا عسلیه مامان اوخ شد. به خاطر همین اون پارچه رو گذاشتم بالای در.

هر وقت هم ماشین لباسشویی رو روشن می کنم، ایلمان هر جا که باشه زود خودش رو می رسونه به آشپزخونه و غرق تماشا می شه. از بعضی صداها ی اون هم می ترسه و مثل جوجه ها بدو بدو میاد بغل من و توی بغلم قایم میشه. یادش به خیر ارمیا هم همینطور بود. اتفاقا یه مطلب هم اون موقع ها در مورد ارمیا گذاشته بودم، که عکسش رو توی این پست میارم.

ارمیا هم داداشی رو همراه کرده. بهش میگم ارمیا مواظب داداش کوچولو هستی. می گه آله، اواظبم. ایلمان اوشولو نی نیه منه. دستهاش اوشولوئه.

این هم ارمیا توی پستهای نی نی گیش. یادش به خیر.

از دست ایلمان، بابایی دستگیره های کشوها رو درآورده تادست نی نی نمونه لای کشو. 

و باز همراهی داداش ارمیا در خرابکاری

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

محمد
13 شهریور 92 12:46
ای ول به هر دوتا برادر


یعنی ایول به شیطنتشون. باشه عمو داشتیم؟ مامان بیچاره همش باید جمع و جور کنه.
سیمهدی
14 شهریور 92 6:23
قربون جفتشون هم برم


ممنون عمو جون. خدا نکنه.
nilo
15 شهریور 92 17:28
وای چقدر قیافه ی ایلمان موقع عکس گرفتن دوست داشتنیه با اون خنده هاش البته ارمیا عزیز هم دیگه اقایی شده برای خودش دوست دارم براشون تو هر پست نظر بزارم که وقتی بزرگ شدن و این سایت و دیدن یه متن کوچیک از من داشته باشن ببخشید خیلی طولانی شد


خواهش می کنم عزیزم. نظر لطفته. ما هم خوشحال میشیم همیشه بهمون سر بزنین.
♥ مامی ملودی جون ♥
16 شهریور 92 0:02
ای جونم فداشون بشم . سارا خوبیش به اینهکه خدا رو شکر ارمیا دوستش داره و همین که باهم بازی میکنن تو هم یکم هوا میخوری


درسته. وقتی با هم بازی می کنن من فقط از دور مراقبم.
مامان آیلا
16 شهریور 92 12:46
امان از دست این وروجکهای با حال


امان امان.
پردیس جون دختر خاله سایان
20 شهریور 92 7:49
محصولها را که برداشت میکنند ، بیچاره مترسکها که فراموش میشوند . . .


ای بابا.
پردیس جون دختر خاله سایان
24 شهریور 92 8:36
اییز که می شود
انگار از همیشه عاشق ترم
در تمام طول پاییز
نمناکی شب ها را
با تمام منفذهای پوستم
لمس می کنم
وچشمانم همه جا
نقش دیدگان تورا جستجو می کند
پاییز که می شود
همراه برگها رنگ عوض می کنم
زردو نارنجی می شوم و
با باد تا افقی که چشمانت
درآن درخشیدن گرفت
پیش می روم
و مقابلت به رقص درمی آیم
تا آن جا که باور کنی
تمام روزهایی که از پاییز گذشته
تا به امروز
همواره عاشقت بوده ام
پاییز که می شود
بی قراری هایم را در باغچه کوچکی
می کارم و آرام آرام
قطره های باران را
که روزهاست در دامنم جمع کردم
به باغچه می نوشانم
میدانم تا آخر پاییز
تمام بی قراری هایم شکوفه خواهد داد
و با اولین برف زمستان
به بار خواهد نشست
پاییز که می شود
بی آنکه بدانم چرا
بیشتر از همیشه دوستت دارم
و بی آنکه بدانی چرا
دلم بهانه ات را می گیرد
وپاییز امسال....
عشق جنس دیگری دارد و
معشوق خواستنی تر است...
کاش می دانستی!


خیلی قشنگ بود. چه طبعی داری دختر.