غلت زدن و دنده عقب رفتن ایلمان مربایی
خوب گلک مامان، این روزها یاد گرفتی که بغلتی و از این سر خونه بری به اون طرف.تلاشت موقعی که سعی می کنی چهار دست و پا بری دیدنیه. پاهاتو جمع می کنی زیر شکمت و بعد مثل پیشی شکمت رو میاری بالا و میای روی چهار دست و پات و یک دفعه به جای اینکه بری جلو باشتاب خودت رو پرت می کنی عقب. بعد هم میبینی که از من دور شدی شروع می کنی به نق زدن. الهی قربون اون تلاشت. من و ارمیا هم غش غش می خندیم. هر چی من بهت میگم ارمیا هم میگه: الهی ! ایلمان جون بیا! گریه نکن! و ... بعد هم با هم دیگه بوست می کنیم.
دیروز به ارمیا گفتم که ببین ایلمان داره تمرین می کنه تا بتونه چهار دست و پا دنبال تو بیاد اتاقتون و با هم بازی کنین و بعد هر جا که تو رفتی اون هم بیاد دنبالت. نمی دونی ارمیا چه ذوقی کرد، معلوم بود داره تصور می کنه.
شب نیمه شعبان رفتیم خونه مامانی تا یه قابلمه بزرگ ازش بکیریم برای آش دندونی ایلمانی. عکس ها رو ببینید کولوچه های شیطون من.
ارمیا حولش میداد و گان گان می کرد و ایلمان هم ذوق می کرد.
حالا برعکس
بدتر از داداشی عاشق سیم شدی. کافیه بگذاریمت روی کاناپه، جای سیم شارژر رو میدونی بلاچه مامان. اگر دورتر از سیم بگذاریمتت چنان خودت رو می خوای با تقلا برسونی به اون قسمت که کم مونده خودت رو پرت کنی پایین.