30 روزه گیت مبارک ایلمانم
خوب 30 روز گذشت و آقا ایلمان ما یک ماهه شد. ایشالله همیشه سلامت باشه و روزهای خوبی رو با داداش ارمیا پیش رو داشته باشن.
راستی توی 25 روزگیش ، کولوچه مربایی مامان رو ختنه کردیم،الهی بگردم از بس گریه کرد دلم خون شد. اون روز خیلی روز سختی بود برام. تا آقای دکتر کارش رو انجام بده زار می زدم و اشک می ریختم. ارمیا هم توی مطب داشت روی میزی که برای بچه ها گذاشته بودن توی یه برگه با مداد رنگی های اونجا نقاشی می کشید. مبارک قند عسلم باشه ولی آخه این چه زجریه که یه نی نی برای مسلمون شدن باید بشکه؟؟؟
طفلی ایلمان از ارمیا یه چند تا سیلی خورده. ارمیا واقعا دوسش داره و کلی بوسش می کنه ولی نمی دونم یه دفعه چی میشه که بعد از کلی بوس و بغل یه کشیده آبدار هم می زنه به کولوچه مربایی بیچاره. پاک اعصابم خورد میشه. بارها به خاطر ارمیا و ایلمان گریه کردم و از خدا خواستم ارمیا زودتر عادت کنه. بهتر شده ولی باز هم ...
امروز عمو حسین و عمو حسن ارمیا و ایلمان هم اومدن خونمون و عمو حسین و زن عمو مریم لطف کردن و به همراه کادوشون این کیک خوشمزه رو هم آوردن
این عمو حسینه که الناز دختر عمو حسن رو بغل گرفته و اجازه دادن که عکسشون رو بگذارم توی وب
ارمیا طبق معمول داره با گوشی عمو حسین بازی می کنه و سرگرمه
ارمیا هم از مهمونها خوب پذیرایی کرد و الناز رو سوار کامیونش کرد و سواری داد
ایلمان گل مامان هم در این میان یه گوشه ای در خواب ناز به سر می برد
این 2 تا عکس هم همین طوری می گذاریم اینجا
خیلی دلم برای دوستای گلم و نی نی هاشون تنگ شده. باور کنین وقت سر خاروندن هم ندارم. همیشه به یادتون هستم و از اینکه بهمون سر می زنین خیلی خوشحالم. ممنون که فراموشمون نکردین. راستی تولد ارمیا هم نزدیکه. 14 دی ماه. فکر نکنم بتونیم تولد بگیریم. هم سخته و هم شب اربعینه. ولی یه تولد کوچولوی خودمونی شاید گرفتیم. دوستون دارم.