این روزهای کولوچه های مامان
واقعا سرم شلوغه و اصلا وقت آپ کردن ندارم. الان هم مامان گلم ارمیا رو برده خونشون و ایلمان هم خوابه و من هم از فرصت استفاده کردم و اومدم تا چند تا عکس بگذارم و برم.
ارمیا کمی حساس شده مخصوصا شب که میشه. گاهی انقدر براش ناراحت میشم که میشنم و کلی گریه می کنم. خودمم خیلی حساس شدم. ای کاش زودتر کنار بیاد. البته بهتر شده ولی گاهی لج میکنه و دلش می خواد داداشی رو بزنه. نمی دونه چطور برخورد کنه. می خواد ببوستش، انقدر فشار میده که ایلمان سرخ میشه. و وقتی ما ممانعت میکنیم ، ناراحت میشه و علتش رو نمی فهمه. خلاصه فیلمی داریم که باید یه روز سر فرصت بشینم و همش رو بنویسم.
ایلمان بعد از حمام 10 روزگی
خواهر گلم و پرهام هم از مشهد اومدن و ارمیا و پرهام کلی احساسات از خودشون نشون دادن
ایلمان 19 روزه و این عکس مربوط به امروزه. داشتم توی آشپزخونه لیوان چاییم رو می شستم و ایلمان منتظر بود کار مامان تموم بشه.
این هم ٢ تا عکس از نوزادی ارمیا. ببینین چقدر داداشیا شبیه همن.
راستی امروز رهام گلی، وبلاگ قاصدک دوست داشتنی من به دنیا میاد و مامان و باباش رو از انتظار درمیاره. انشالله قدمش پراز خیر و برکت. منتظرم تا بتونم با دوست خوب و عزیزخودم زهرا جان صحبت کنم ولی هنوز موفق نشدم.