عینک آفتابی
کولوچه عسلیه مامان خیلی از عیــــــنک آفــــــتابی
خوشش میاد و هر وقت سوار ماشین می شدیم و بابایی جون می خواست عینک بزنه، ارمیا دلش می خواست عینک رو ازش بگیره و خودش بزنه. کمی عینک رو روی چشمهاش می زد و دلبری می کرد که ما بگیم وااااااااااااااااای چه ناز شده و ... و بعد نمی دونم از کجا یاد گرفته که عینک رو بالای سرش بگذاره , سریع این کار رو کی کرد و دل ما رو می برد. قرتی. واقعا بچه ها به محیط اطرافشون خیلی توجه می کنن.
تصمیم گرفتیم یه عینک آفتابیه خوشگل و البته مقاوم در برابر اشعه آفتاب بگیریم. ( حالا که تابستون تموم شده ) حالا ارمیا رو بگو، همچین نظر می داد و عینک ها رو یکی پس از دیگری نشون می داد که می خواد امتحان کنه
که فروشنده خندش گرفته بود. خلاصه بعد از کلی عینک زدن و دلبری کردن یکی انتخاب شد. البته آخر سر نظر من و همسری غالب شد و دیدیم این مدل و رنگ خیلی بهش میاد. ارمیا هم سریع گرفت و گذاشت بالای سرش.
بهش می گفتم بخند، نمی دونم چرا این اداها رو درمیاورد.
اینجا هم نمی دونم به زبون خودش چی داشت می گفت و جدی شده بود. لابد میگه بسه مامان چقدر عکس میگری.