یه کار فرهنگی
از توی روزنامه متوجه شدیم که روزهای 5 شنبه، یه مهدکودک توی یکی از مناطق تهران دست به یه کار فرهنگی زده و از بچه ها دعوت کرده تا برن و نقاشی و گل بازی و ... رو توی یه محیط شاد انجام بدن. من و همسری جونم هم تصمیم گرفتیم که ارمیا رو ببریم تا با این جور محیط ها هم آشناش کنیم.
خلاصه راه افتادیم ،ارمیا توی راه لالا کرد. خدا رو شکر زود رسیدیم و دوری زدیم تا هم ارمیا استراحت کنه و هم برنامه شروع بشه.
بیرون مهد توی پارک روی هر سکو یه مربی نشسته بود و یه سری بچه قد و نیم قد هم دورش داشتن کارهای مختلف می کردن.
ارمیا که تازه از خواب بیدار شده بود اول مات و متحیر به همشون نگاه می کرد ،
و اصلا از قسمت نقاشی با جوهر و گل بازی خوشش نیومد، چون پسر وسواسی ما از اینکه دستش کثیف بشه بدش میاد و باید زود براش بشوییم.
فقط توی قسمت نقاشی با مداد رنگی بهش خوش گذشت
این هم اثر هنری کولوچه مامان.
و آخر سر هم شروع کرد صندلی ها رو جا به جا کردن، که دیدیم دیگه از کار فرهنگی خسته شده و بردیمش اون طرف تر تا سرسره بازی کنه.
بدی این برنامه این بود که محیطش خیلی خاک آلود بود و حداقل یه کمی به اون محیط نرسیده بودن. با اینکه از رادیو هم اومده بودن و یه گوشه ای اختصاص به اونها داشت و بچه ها می رفتن شعر و یا قرآن می خوندن باید رسیدگی بهتری می شد.