ارمیا و مائده
مائده دختر عمه لیلای ارمیاست و چند وقت پیش از تبریز اومده بودن تهران خونه عزیز جون و ارمیا هم هر روز کلی با مائده بازی می کردن. انقدر مائده ارمیا رو بوس می کرد و می خواست بغلش کنه که دیگه این کولوچه ما کلافه می شد و شروع به نق و نق می کرد.
مائده دختر مهربونیه و فقط 4 سال داره.
خلاصه یه روز عزیز قرار بود سفره حضرت ابوالفضل (ع) داشته باشه و ما هم رفته بودیم تا کمی توی کارها کمکش کنیم. من داشتم آجیل های مشگل گشا رو درست می کردم و این 2 تا ووروجک هم به من پیوستن برای کمک.
خودتون ببینین چه کمکی می کردن و توی کار چقدر جدی بودن.
اینجا هم بعد از سفره ست و ارمیا نشسته بود و داشت طبق معمول بادوم می خورد و از خودش پذیرایی می کرد. کولوچه عسلیم انقدر مهربونه که از من بادوم گرفت و برد داد به عمه هاش . یکی از اونها که داشت نماز می خوند و ارمیا بادومش رو گذاشت توی جانمازش ولی تا نماز عمه تموم بشه خودش بادوم رو برداشت و خورد.
یه مطلب گذاشته بودم ( پا تو کفش بزرگترها ) این هم یه نمونه ش
مگه چیه مامان دوست دارم زود بزرگ بشم.
ارمیا و مائده رفته بودن پشت مبل ها و با هم بازی می کردن. اینجا هم ارمیا داره با بابایی دالی می کنه.
این هم نمونه حس مادری مائده
راستی این رو هم بگم. کولوچه مربایی مامان الان توی هفته 30 به سر میبره. دعا کنین به خیر و خوشی تموم بشه. با وجود مشکلاتی که سرش پیدا کردم کمی نگرانم.