امان از دست این گل پسر
میدونین چه کار کرده ؟ مداد مامان رو برداشته و ...
اینجا هم خونه عمه بزرگه ست . نمی دونم چرا انقدر از استخون مرغ خوشش میاد.
مامان امیر حسین جان ( وبلاگ سام من امیر حسین ) پیشنهاد کرده بود که بریم یه پیتزا فروشی که تعریفشو کرده بود و ما هم آدرس گرفتیم و رفتیم. ماست هاش واقعا خوشمزه بود. یه پیتزا فروشی ارمنی بود و خیلی هم مهربون بودن و همش با ارمیا دالی بازی می کردن و آخر سر هم یه آب نبات چوبی دادن به ارمیا.
وای از دست این گل پسر. دیشب داشتم با خواهر گلم یعنی مامان پرهام صحبت می کردم. بعد از خداحافظی وقتی که خواستم گوشی رو قطع کنم ، ارمیا اشاره کرد که گوشی تلفن رو بدم بهش تا بازی کنه. من هم با کمال میــــــــــــــــل دادم، ولی کاش نداده بودم ، چون موقع شادی کردن ، دستش رو تکون میداد و می خندید و ... یکهو گوشی چنان با گوشه ابروی من بیچاره برخورد کرد که حس کردم سرم سوت کشید و بعد درد شدیدی توی صورتم پیچید . واقعا از دردش گریه م گرفت. ارمیا هم فکر می کرد جزء بازی و می خندید. سریع یخ گذاشتم تا حداقل کبود نشه ولی ورمی کرد که بیا و ببین. بابایی که اومد دید چشمهام قرمز شده و ناراحتم. بعد که فهمید چی شده گفت یادته خودت می گفتی بچه بودی عجب شیطونی بودی حالا ارمیا هم کشیده به خودت تا بفهمی مامانت رو چقدر اذیت کردی.
دیدم راست می گه . من بچه که بودم از دیوار راست می رفتم بالا.
راستی چیزی به چهارشنبه سوری نمونده. با اینکه هر ساله کلی تلویزیون صحنه های دلخراش این شب رو نشون می دن ولی باز آمار آسیب ها بالاست. تو رو خدا مراقب خودتون باشین . از خونه بیرون نرین. نی نی هاتون رو توی اون ساعت ها توی خونه نگه دارین چون آدمهای بی فکر زیادن و کوچک و بزرگ سرشون نمیشه.