عید در راهه
این روزها سرم خیـــــــــــــــــــلی شلوغه، آخه داریم اثاث کشی می کنیم ، از وقتی که می رسم خونه نهار خورده و نخورده مشغول جمع کردن و شستن و بسته بندی و ... فکرشو بکنین دم عید چقدر سخته مخصوصا این ووروجکمون هم سرما بخوره و تازه مهربونیش گل کنه و هر چیزی که می خوره نصفش رو هم دهن مامان کنه و یا باز هم با مهربونی هر چه تمام تر صورتش رو بچسبونه به ماما ن و بعد هم یه عطسه جانانه توی صورت مامان و مامان بیچاره هم توی این هاگیر و واگیر سرما بخوره و ...
خلاصه که از طرفی خوشحالم می ریم توی خونه نو و تازه ساخت ولی می ترسم تالحظه سال تحویل همچنان مشغول چیدن اثاثیه باشیم. هنوز خرید عیدمون رو هم نکردیم. چــــــــــــــــه شود.
این روزها ارمیا رو یا از توی کارتن یا روی کارتن و یا پشت کارتن ها میشه پیدا کرد. طفلی از بس کارتن های بسته بندی شده توی خونمون ریخته همش میفته زمین. لپ خوشگلش دیروز خورد به در و کبود شد. دلم سوخت. به خاطر سرما خوردگی هم کمی ضعیف شده و راه که میره تلو تلو می خوره و میفته.
همه اینها رو گفتم که بدونین اگه یه مدتیه نمی تونم آپ کنم به این خاطره ولی عکس های ارمیا رو حتما در اسرع وقت خواهم گذاشت.
راستی می دونم این روزها شما دوستان خوبم و مامان های گل هم مشغول تمیز کردن خونه های قشنگتون هستین
و نی نی های نازنازی هم تو کمک کردن کم نمی گذارن. خسته نباشین. ایشالله که همگی سال خوب و پر از خیر و برکت رو پیش رو داشته باشین. البته برای عرض تبریک هر طور شده میام و بهتون سرمی زنم. پس فعلا.