ارمیا، کولوچه عسلی ارمیا، کولوچه عسلی ، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 2 روز سن داره
ایلمان،کولوچه مرباییایلمان،کولوچه مربایی، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 23 روز سن داره

ღ کولوچه های مامان ღ

نــــــــــــــه

1390/11/29 12:43
821 بازدید
اشتراک گذاری

تازگی ها ارمیا کلمه نـــــــــــــــه رو یاد گرفته و هر چیزی رو که بهش میگیم قشنگه؟ میگه نـــــــــــه.

ارمیا بابایی قشـــــنگه ابله: نــــــــــــــــــــــــــه

ارمیا مامان قشـــــنگه ابله: نــــــــــــــــــــــــــه

ارمیا لباسم قشـــــنگهابله : نــــــــــــــــــــــــــه

سینا و امیر حسین ( پسر عموهای ارمیا ) سر همین موضوع داشت دعواشون میشد. عصبانیسینا میگفت ارمیا امیر حسین قشنگه ؟ و ارمیا میگفت نه و عکسش. ولی امیر حسین میگفت سینا دیدی ، ارمیا میگه تو قشنگ نیستی ولی در مورد من نمی گه نه و چیز دیگه ای تلفظ میکنه. در صورتی که ارمیا در برابر هر سوالی که قشنگه داشته باشه میگه نه. حالا بگذریم.

سه شنبه می خواستیم جای شما خـــــــــــالی بریم عروسی. این کولوچه توی ماشین خوابید و چون هنوز خوابش کامل نشده و بود و رسیدیم بدعنق شد و گریـــــــه و  ...

همون موقع از شانس عروس خانم هم تشریف آوردن و سر و صدا   و ارمیا که تا حالا عروسی نرفته بود ( البته یک بار توی 3 ماهگی رفته بودولی یادش نمیاد طفلی )فکر کرد چی شده و گریه A Crying Baby clipartرو سر داد. خلاصه نیم ساعتی من و این جوجه طلایی توی اتاق به قول معروف آرایش و رختکن موندیم و بالاخره مامانی یه موز که ارمیا خیلی دوست داره آورد و ارمیا با اشک چشم مشغول خوردن شد و من تونستم بالاخره آماده بشم البته با ارمیای در بغل که پیش مامانی هم نمی موند.

وارد سالن که شدیم و دید دست دسی میکن شروع کرد به قول خودش شادی کردن. هر وقت میگیم ارمیا شادی کن دستش رو تکون میده و میخنده از برنامه پنگول یاد گرفته.

چه غذایی خوردم ! غذا مشت مشت توسط این پسری ریخته میشد توی دامنم و روی زمین.خلاصه آب و نوشابه هم جاری شد روی لباسم از دست این گل پسر شیطون و کنجکاو.

رو هم  رفته خوش گذشت. بعد از مدت مدیدی یه عروسی رفتیم و از کسالت و حوصله سر رفتن دراومدیم.

می خواستم با تیپی که برای عروسی زده بود عکس بگیرم ولی انقدر بی قراری کرد که اصلا یادم رفت.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (19)

محمد
29 بهمن 90 12:46
خوشحالم که بهتون عروسی خوش گذشته .شاد باشید وسلامت
جزء دوستانم قرارتون دادم


ممنون. من هم همینطور
سوگند
29 بهمن 90 17:29
آخی! وای! من عاشق نی نی ام اصلا اینارو میخوونم غش میکنم آخی!


الهی. ایشالله نی نی خودت خانمی.
مامان آرتین
29 بهمن 90 21:29
ایشالا همیشه دلتون شاد و لبتون خندون باشه


مرسی عزیزم.
سمانه مامان پارسا جون
30 بهمن 90 1:51
قربون این گل پسر
اینجوری که همه رو میزاره سره کار
ببوسش مامانی


همه سرکاریم. ممنون عزیزم.
مامان اميرحسين
30 بهمن 90 8:35
عزيزم واااااي كه بچه ها بدعنق شن اينم تو يه مراسم كه ميخواي بهت خوش بگذره


آره والا. چه شود.
مامان پرهام
30 بهمن 90 16:39
ایشاللا دومادی خودش


ایشالله عروسی پرهامی.
مامان
1 اسفند 90 0:16
سلااااااااااااااام ღ♥ღ ..ღ♥ღ ..ღღ♥ღ♥ღ♥ღ♥ღ♥ღ ...ღ♥ღ♥ღ♥ღ♥ღ♥ღღ .......................ღ♥ღ ...........ღ♥ღ...ღ♥ღ ...........ღ♥ღ ...........ღ♥ღ.........ღ♥ღ.....ღ♥ღ ...........ღ..ღ♥ღ.......ღ♥ღ.....ღ♥ღ ...........ღ......ღ♥ღ.....ღ♥ღ.....ღ♥ღ ...........ღ♥ღ♥ღღ♥ღღ♥ღ♥ღ♥ ......ღ♥ღ ...........ღ♥ღღ♥ღ♥ღ♥ღღ♥ღღ♥........ღ♥ღ ....................................................ღ♥ღ ..........................@@..@@.............ღ♥ღ ..........................@@..@@.............ღ♥ღ ..............................@@................ღ♥ღ ..............................@@...............ღ♥ღ همیشه به عروسییییییی
محمد
1 اسفند 90 10:11
مامان آیلا
1 اسفند 90 10:26
همیشه به شادی و عروسی . ای جانم از صدای بلند ترسیده پسرمون خوب چیکار کنه حالا خیلی کوچولوهستش


مرسی خاله.آره خیلی ترسید طفلی.
مامان علی
1 اسفند 90 11:25
همیشه به شادی دوست گلم. چقدر وقت بود این کلوچه رو ندیده بودمش دلم تنگیده بود واسش. میبینم حسابی گل کاشته توی این جشن بوسش می کنم


سلام عزیزم. ممنون.شما خوبین؟ کم پیدایین.
چاپ دوم!!!
1 اسفند 90 13:52
نه"!!!
میگم ها این بچه ها چرا همیشه با کلامات منفی حرف زدن رو شروع میکنن؟؟ مثه همین نه"
من یه برادر زاده دارم اونم همیشه میگفت نه"
البته الان راه افتاد و کم کم داره بابا گفتن رو یاد میگیره ولی مامانو نمیگه
راسی سلام یادم رفت..!! خوبید؟ عروسی خوش گذشت ببخشید که نتونستم بیام آخه من هر وقت که میخوام بیام وبلاگ شما و کلا" نی نی بلاگ واسم باز نمیشه این مشکل رو هم نه فقط خودم ظاهرا" بقیه دوستان هم دارن

سلام. شما لطف دارین.همین که به یادمون هستین خوشحالم.
چه جالب. خدا حفظش کنه.
مامان الینا
2 اسفند 90 15:19
عزیزم انشاالله که همیشه شاد باشید


ممنون.
مامان امیرحسین
3 اسفند 90 9:53
ایشالله عروسیش


مرسی.
سمیرا مامان آنیتا
3 اسفند 90 14:00
ای جان با این نه گفتنش
ارمیا به ما هم سر میزنی ؟
چییییییییی ؟ نه ؟
دلم شکست


سلام خاله. بله که سر میزنم. حتما.
مامان جون
3 اسفند 90 14:40
فدای تو عزیز دلم
بر عکس پرنیا که همه رو میگه بله


سلام. چه جالب.
مامان علي
3 اسفند 90 22:16
ايشاءا... هميشه به عروسي و شادي . علي منم تو يه عروسي ظرف سالاد رو ريخت روي لباسم و روي زمين . ايشاءا.. ني ني ها هميشه سلامت باشند بازيگوشي كنن.


وای راست میگی. ازدست این عسلی ها.ایشالله.
essi
4 اسفند 90 13:49
cheghade khoshgele.khoda baraton negahdare.manam ye pesar 2sale daram chand rozie azam doreh daram divone misham.enshalla aroosish.


سلام ممنون به ما سر زدین.ایشالله هیچ وقت از فرزندتون دور نباشین.
خاله هدي ياسمين زهرا
5 اسفند 90 0:29
مطمئني ارمياي خوش خنده بوده كه اين كار رو كرده؟ من كه باورم نميشه اين خوشگل خان بداخلاقي هم كنه. ماهه پسمل خوش تيپ مون


چی بگم خاله هدی جون. خود خودش بوده.
مامي نسيم ( مامان ملودي )
7 اسفند 90 9:36
واي قيافه ات رو تصور كردم مامانش و مردم از خنده من كه ملودي رو نميبرم اين مواقع پرستار داره مياد خونه نگهش ميداره من و همسري هم ميريم عشق و حال


سلام. راست میگی؟ من دلم نمیاد. همین جوری هم می گذارم میرم سر کار دلم همش شور میزنه.