افطاري خونه عزيز
من و همسري و ارميا آماده شديم بريم خونه عزيز ارميا يعني مادر همسري من براي افطار. ارميا هم خوشحال و خندان لباس قشنگشو كه دختر دايي عزيز من از مكه براش آورده بود رو پوشيده بود و منتظر آماده شدن ما بود. مي دونيد كه معمولا آقايون عقيده دارن كه خانم ها دير آماده مي شن ولي نميدونن كه خودشون بيشتر طولش مي دن و به قر و فرشون مي رسن و 6 ساعت لباس هاي اطو شده رو دوباره خط مي اندازن تا بتونه هندونه رو قاچ بده. ارميا هم منتظر بود تا بالاخره كار ما تموم شه و بريم ددر. توي عكس ها مي بينين كه كم كم پيشي من خوابش گرفته و خميازه مي كشه و ... &nb...
نویسنده :
مامان ارميا و ایلمان
11:06