مهموني خونه عمه بزرگه
يه شب قبل از افطار من و همسري و ارميا رفتيم خونه عمهء ارميا براي ديد و بازديد و احوال پرسي شوهر عمه كه چند وقته بيمار شده كه انشاءاله خدا لطفشو شامل حالش بكنه و ايشون رو شفا بده. خلاصه ارميا هم عمه اي رو ديده بود و خودشو لوس مي كرد و به قول خودمون بغبغو مي كرد. گاهي هم ببري مي شد و غرش سر ميداد تا دلبري كنه. اين چند تا عكس رو توي اين حالت ها بابايي گرفت ومن هم ميگذارم توي وبلاگش تا خاله ها ببينن.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی