هندونه خوري
ارميا عسلي مامان عاششششششششششششق هندوانه ست.
يك شب يه به قول معروف يه شتري يا به زبان بيييييييييگانه اسلايس از هندوانه بريدم و دادم بهش تا نوش جون كنه. بعد از كلي هندوانه خوردن من و شوهري و بچه اي ، قاشق آوردم تا داخل پوستشو بتراشم و كمي هم از آبش بدم ني ني گلم بخوره ولي اين آقا جيگري ما حمله ور شد به پوست اون و با سر رفت توش ( از حول حليم رفت تو ديگ ) . خلاصه هر كاري هم كردم كه ازش بگيرم جيغ و داد راه انداخت . من هم ولش كردم تا از اين بازي جديدش سير بشه و لذت ببره و كمي هم اينجوري شو تجربه كنه. جونم بگه كه ، از فرصت استفاده كردم و ازش چند تا عكس گرفتم و چون همش حركت مي كرد عكس ها كش دار مي افتاد و اين چند تاعكس باز بهتر شد.
این هم عکس از خوشحالی جیگر مامان بعد از هندونه خوردن . ببینین چقدر لباسش رو از آب هندوانه خیس کرده بلا.
راستی ارمیا عسلی مامان تازگی ها خوردن تخم مرغ رو هم تجربه کرده. البته زردهء اون رو. براش جالب بود. خوب خورد. در کل ارمیا جونی اگر با ما سر سفره بنشینه خوب غذاشو می خوره.
ولی بگم که بعد از چند قاشق می فهمه غذا ما شکل و رنگش فرق داره ، قاشق رو پس می زنه و چهار دست و پا میاد تو غذای ما تا از اون میل کنه. نمی فهمم چی می خورم از دست این گل پسری . هنوز عکسی از این تجربه ش ندارم. به محض این که در این حالت عکسی تونستم بگیرم توی همین پست می گذارم، اگر دوست داشتین چند روز دیگه باز به این پست سر بزنین. خبرش رو می دم.