امان از این دو قلوها
یادمه حدود شاید 3 هفته پیش خونه مامانی مهمون اومد برای دیدن خونه جدیدشون و اون مهمونها عمه من به همراه دخترهاشو و عروسش که یک جفت دوقلوی ناهمسان داشت به نامهای محمد و مهدی و یک هفته ای هم از ارمیا کوچک ترن ولی ماشالله صد برابر از ارمیا شیطون تر. طوری که این پسری ما چنان مظلوم شده بود که حتی وقتی اونها اسباب بازی هاشو برداشتن و بهش نمی دادن، کولوچه من صداش درنیومد و با کمال میل نشسته بود و فقط تماشاشون می کرد.
فقط وقتی که دید گوشی های من و بابایی رو هم کش رفتن و دارن انگولک می کنن ، نتونست تحمل کنه و زد زیر گریه که ازشون عکس گرفتم که توی این پست می بینین.
این دوقلوها همونطور که گفتم ناهمسان هستند و نه تنها شبیه هم نیستن اخلاقهاشون هم باهم فرق داشت. محمد قل اول بود که زود رنج و واااااای گریه ای می کرد که بیا و ببین و باید بگم که قرطی هم بود و مامانش می گفت وقتی توی شکم مادر بوده هم با آهنگ تکون می خورده واما قل دوم که مهدی باشه آروم و مهربون و خندون و با نوحه و مرثیه سینه می زد و به باز هم به گفته مامانش وقتی که توی شکم مادر بوده با صدای قرآن تکون می خورد. دلم می خواد ببینم سالهای آینده که اینها بزرگ می شن هم همین طور هستن یا این دنیای بی در و پیکر باعث تغییرات در اونها خواهد شد!!!
یه چیز جالب بگم که هر دوی اونها پستونک می خوردن و گاهی از دهن هم می گرفتن و می گذاشتن دهن خودشون.
راستی اون موقع ارمیا هنوز راه نمی رفت ولی اونها چنان می دویدن که بیا و ببین. قبل از یک سالگی راه رفته بودن. ماشالله.
بگذریم بریم سر عکس ها:
سمت چپ محمد که قل اوله و سمت راستی هم مهدی قل دوم( داره به دوربین نگاه می کنه)
بابایی گوشیتو نده به اونها
ارمیا ناراحت از اینکه گوشی مامان و بابا دست این شیطونک هاست
دوقلوها :داداشی یعنی چی شده؟ چرا ارمیا داره گریه می کنه؟ یعنی از دست ما ناراحت شده ؟
ارمیا : آخه من از دست این دوقلوهای شیطون چه کار کنم خدایا ؟
و دیدیم کولوچه خیلی ناراحته، یه تسبیح دادیم دست مهدی که مهربون تر بود و گوشی بابایی رو ازش گرفتیم
حالا شد. هر دو تا گوشی هارو برداشتن و به من هم نمی دن. اسباب بازیهامو برداشتین چیزی نگفتم اما دیگه وسایل مامان و بابامو نمی ذارم بردارین.
و بالاخره کولوچه از دستشون فرار کرد و رفت اون طرف و اونها رو به حال خودشون گذاشت.