سقا كوچولوي مامان و 11 ماهگي
سلام پسرك ماهم. ببخش مامان انقدر دير آپ كردم و دير تولد 11 ماهگيت رو تبريك مي گم. شما 14 آذر 11 ماهت تموم شد و الان 11 ماه و 5 روزه هستي. اين چند روز درگير حليم ماماني و سرما خوردگي شما گلكم بودم. بدجور سرما خوردي و شبها يه خواب راحت نداري. مامانم خوب شو. امروز صبح هم كه مي خواستم بيام سر كار بيدار شدي و شيرت رو خوردي و داشت خوابت مي برد كه سپردمت به بابايي ولي فهميدي و گريه سر دادي و دلم نيومد و دوباره بغلت كردم ولي ديگه خواب از سرت پريده بود. بابايي بردت آشپزخونه تا رفتن منو نبيني. قربون شكل ماهت برم چشم روي هم بگذاري بزرگ ميشي. ايشالله هميشه شاد و سلامت باشي.
چند تا عكس از سقا شدنت توي اين ايام سوگواري امام حسين رو هم برات مي گذارم تا وقتي بزرگ شدي سقا شدن خودت رو ببيني كه چه ماه شده بودي.
اين عكس ها مربوط به شب تاسوعاست.
همش خودت رو مي کشي اين طرف و اون طرف و جهتي رو كه دوست داري ببريمت رو نشون ميدي. گاهي خودت رو ميكشوندي طرف دسته اي كه داشت رد ميشد و مي خواستي بري قاطي جمعيت.
اينجا بابايي مي خواست ببيي رو كه عزيز نذر داشت رو ببره بده جلوي دسته سر ببرن. بيچاره ببيي. (روز تاسوعا )
بابايي در حال هم زدن حليم نذري ماماني. مي خواستم از شما پسر نازم هم سر ديگ عكس بگيرم كه وقت نشد. ( شب عاشورا )
اين عكسها مربوط به روز عاشوراست.
همه چيز برات عجيب بود و با تعجب نگاه مي كردي.
اينجا مي خواستن خيمه ها رو به ياد روز عاشوراي كربلا به آتش بكشند.
یه چیز رو یادم رفت بگم. من سر دیگ حلیم مامانی برای همه دوستهای وبلاگیم دعا کردم. مخصوصا برای فرنوش جون. عزیز دلم غصه نخور امام حسین هواتو داره. مطمئن باش سال بعد نی نی قشنگی بهت می ده. به حق حضرت علی اصغرش. آمین.