عزيز جون
روز جمعه من و همسري و كولوچه آماده شديم تا بريم پيش عزيز جوني ارميا. عزيز يه زن مهربون و زحمتكشه. همون طور كه توي پست هاي قبلي گفتم ،وقتي همسري 6 ساله بوده باباشو از دست مي ده و مادر مهربونش 6 تا بچه رو به تنهايي بزرگ مي كنه و صحيح و سالم تحويل جامعه مي ده. خداييش بزرگ كردن چند تا بچه اون هم از اون 6 تا 4 تاش پسر باشن كار حضرت فيله.
خلاصه كه عزيز الان دورش پر از نوه ست و آخريش هم ارميا بود كه از قضا زن عموي خوبش ( مامان امير حسين ، كه از وقتي وارد اين خانواده شدم اين پسر رو خيلي دوست داشتم و دلم مي خواست ارميا شبيه اون بشه. چون هم خوشگله و هم باهوش.) جديدا يه ني ني توي راه داره و از وقتي فهميديم خيلي خوشحال شديم. ايشالله ني ني نازش سالم و خوشگل و باهوش مثل امير حسين بشه.
عزيز ، ما عروس ها رو خيلي دوست داره و خيلي بهمون احترام مي گذاره. ما هم دوسش داريم. مادر شوهري خوبيه. خداييش كاري به كارمون نداره. اگه از دست شوهرهامون دلخور بشيم شكايتشونو پيش عزيز مي كنينم واون هم كلي پسرهاشو دعوا مي كنه. يادمه سر ارميا كلي منو تقويت مي كرد و برام يه سره مغر بادوم و پسته و فندق مي خريد.
ديروز چند تا عكس از ايشون گرفتم تا توي وبلاگ ارميا بگذارم و هم براي ارميا يادگاري بمونه و هم خودم اينطوري ازش تشكري كرده باشم.
توي راه رفتن به خونه عزيز. ( راستي جي جي قشنگياي ارميا رو ببينين.براش شال وجوراب خوگشل خريدم. )
ايشششششششششش باز مامانم عكاسيش گل كرد.
آخه چقدر دندونامو فشار بدم رو هم؟ منو ميخكوب كردن اينجا و هي عكس ميگيرن.
آخ جون رسيديم.
ببينم ميز عزيز خوشمزه ست.
عزيز هر كاري كرد ارميا براي عكس بره بغلش نرفت كه نرفت.
وايسا ببينم. من عزيزمو دوست دارم ولي الان مي خوام بازي كنم.
اين هم چند تا عكس از ارميا و بابايي جوني كه خيلي دوسشون دارم.
اين هم امير حسن و سينا پسر عموهاي ارميا. ( هر كدوم پسر يكي از عموهاست )
ناگفته نمونه كه عزيز هر سال براي همسري من تولد مي گيره و اين هم عكس تولد پارساله. بابايي و ارميا هر دو متولد دي ماهن وامسال بايد براي هر جفتشون تولد بگيريم. تو جيگمل مامان پارسال اينموقع توي دلم بودي و چند روز بعد هم به دنيا اومدي.
(سمت راستيه امير حسينه.)