ارمیا، کولوچه عسلی ارمیا، کولوچه عسلی ، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 6 روز سن داره
ایلمان،کولوچه مرباییایلمان،کولوچه مربایی، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 27 روز سن داره

ღ کولوچه های مامان ღ

چه سفري شد !!!

1390/7/3 12:00
748 بازدید
اشتراک گذاری

 سلام . جونم براتون بگه كه من و همسري و البته پسملي جون تصميم گرفتيم جمعه بريم طرف آبعلي و بعدش هم آب اسك و بعد هم آمل و يك شب موندن و فرداش هم برگشتن طرف تهران. خوش و خرم راه افتاديم و رفتيم.

از دو راهي دماوند - فيروزكوه و آبعلي كه گذشتيم ديديم ترافيكيه. نزديك شديم ديديم،‌ بلللللللللللللله آقا پليس هاي محترم راه رو بستن و جاده آبعلي رو يك طرفه كردن. خلاصه برگشتيم  و رسيديم به همون دو راهي و رفتيم طرف دماوند. ديديم از اونجا هم به طرف آبعلي راه داره ،‌ تو دلمون به آقا پليس ها خنديديم و گفتيم هه هه راه مي بندين؟ ما راه ديگه اي پيدا كرديم. خلاصه رفتيم و رفتيم ديدم اي بابا اين جاده رو هم به طرف آبعلي بستن. حالا آقا پليسه به ما خنديد.

ناراحت رفتيم به طرف چشمه اعلاء،‌ رسيديم ولي انقدر شلوغ بود كه خوشمون نيومد. سوار شديم و گفتيم هرجاي خوب كه پيدا كرديم وايسيم حداقل ناهار بخوريم. روده كوچيكه بزرگه رو خورد. خلاصه از اونجايي كه خدا دوسمون داشت مسيري رو پيدا كرديم كه رسيديم به يه رودخونه و درخت و ... بساط ناهار رو پهن كرديم تا همسري غذا رو آماده كنه من هم تند تند سالاد  شکلکــــ هـ ـاے آینـــ ـ ـــــاز  رو درست كردم و دلي از عذا در آورديم. چند ساعتي نشستيم و به طرف تهران حركت كرديم . براي اين كه دلمون نسوزه دوغ آبعلي  ( دوغ رو داشتين؟ به نظرتون اين بطري دوغه ؟ )  خريديم و كمي آلوچه ترش و ... ولي خوش گذشت. كلي خنديديم. حكمتش چي بود نمي دونم. 

سعي مي كرديم جيگر مامان رو با چيزهاي مختلف سرگرم كنيم تا بابايي كارش رو انجام بده و غذا رو آماده كنه ،‌چون همش مي خواست به بابايي كمك كنه. چه شود!!

بابايي اجازه بده من هم كمك كنم. باور كن بلدم.

حالا كه اجازه ندادين من هم خاك بازي و  گل بازي مي كنم.

بذار ببينم اين چوب و گل چه مزه اي دارن

 

واااااااااي ازدست اين گل پسملي. ديدم توي دهنش پر سياهي وگله. زود گفتم اخخخخه. از دهنش ريخت بيرون ولي همش خارج نشد كه. كلي آب دادم تا شايد بره پايين. چاره اي نبود. بعدش هم يه خيار دادم دستش تا سرگرم بشه.

جاتون خالي كمي هم هوا سرد و ملس بود. ولي براي اين كه ارميا جوني سردش نشه 2 تا سويي شرت تنش كردم.

اين هم بابايي در حال آماده كردن ناهار. دستش درد نكنه. خيلي به زحمت افتاد.  داداشم مي گه اين وبلاگ ارمياست يا باباي ارميا؟ از بس كه من عكس هاي همسري رو مي گذارم. خوب دوسش دارم. بعدش هم اين وبلاگ يه دفترچه خاطره ست براي ارميا ،‌ تا وقتي بزرگ شد ببينه و بخونه ،‌ بايد هم  عكس هاي بابايي جونش رو بگذارم ديگه.

ارميا جوني مامان در حال تماشاي درخت هاي خوشگل و نقشه كشيدن براي اين كه بره از روي زير انداز بيرون و شيطوني كنه. خلاصه همش داشتم مي گرفتمش تا يه جا بشينه.

بابايي بعد از ناهار ديد ارميا خيلي ذوق داره با گل و چوب ها بازي كنه، بنابراين اجازه داد تا بازي كنه و بعدش هم خوب دست هاشو شست تا به دهنش نزنه . طي بازي هم 4 چشمي مي پاييد كه كولوچه باز چيزي دهنش نگذاره. ببخشيد گل كه پشت و رو نداره.

توي راه بابايي براي خريد نگه داشت ، ارمياي شيطون اشاره كرد كه طبق معمول مي خواد جاي بابايي بشينه و رانندگي كنه،‌ بعد هم توي راه همش غر مي زد كه بابايي جاش رو بده به اون. همش فرمون رو مي گرفت ، ماهم گفتيم تو دنده عوض كن. اون هم دستش رو گذاشت روي دنده و به بابايي تو دنده عوض كردن كمك كرد.

 اين عكس ها هم براي ديروز يعني شنبه ست. مي خواستيم بريم مهموني.تا بابايي بياد ارميا كلي رانندگي كرد.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (19)

فرشته شهر آرزوهاي مامان و بابا
3 مهر 90 13:00
واي قربون اين دوغ آبعلي برم من چقده خوشمزه بود آخه نميدونستم دوغ ميخورم يا كلوچه ؟ فكر كن شور و شيرين قاطي شه چي ميشه ؟ اما اين يكي خوشمزه بودعاشقتم گل پسره ناناز
بابای مهرسا
3 مهر 90 17:46
هزار ماشالله....... مهرسا به خونه خوش امدی
مامان آناهل
3 مهر 90 19:30
وایییییییییییی خانمی ، چقدر ارمیا شبیه خودتههههههههههه. سفر به سلامت . همیشه خوش باشین عزیزم.
مامانی سید پارسا
3 مهر 90 22:02
اخه ادم روزهای اخر تابستون اون هم تعطیل همچین برنامه ریزی میکنه اون هم برا شمال ولی انگار خوش گذشته . ایشالله همیشه شاد باشین. بابایی هم حسابی خسته شد . دستش درد نکنه
مامان آریان جون
3 مهر 90 23:04
آفرین ارمیاجون رانندگی گل پسری بیسته پسر خوشکلی دارید خدا براتون نگهش داره
مامان علي
4 مهر 90 0:06
گواهينامت كو خوشمل پسر ؟ آقا پليسه جريمت نكنه .
ثمين
4 مهر 90 9:42
سلام. خوب و خوش باشيد ايشاله! من توي وبلاگم ايده براي سيسموني و جشن تولد و تزيين غذاي كودك دارم اگه يه سر بزنيد خوشحال ميشم. راستي! من توي وبلاگم يه آلبوم درست كردم براي كوچولوهاي دنياي نفيس! اگه دوس داشتيد كه عكس ارميا جان هم بين دوستاش قرار بگيره عكس رو برام بفرستيد تا به يادگار بمونه!
مامان آیلا
4 مهر 90 10:06
وای چه شیطونکی ای خدا اون عکسی که پشت فرمون با تعجب نگاه می کنه خیلی بامزه هست . مامان ارمیا جون لطفا خیار رو بدون پوست به گل پسری بدهید شاید اذیتش کنه
زهرا (مامان آینده )
4 مهر 90 11:28
الهی قربون جوجه کوچولوی ناز بشم ، ماشاالله واسه خودش مردی شده ، کمک به مامان و بابا کار خیلی خوبیه ، دلم واست خیلی تنگ شده
مامان پرهام
4 مهر 90 12:30
سلام. به به به این اقا پسر کاشف و راننده! همیشه به گردش عزیزم خوب شد که راه بسته بود چون هوا داره سرد می شه و ارمیا هم تازه خوب شده. راستی خوی هوای همسری رو داری !
ثمين
4 مهر 90 13:14
سلام ! ارميا جان به جمع دوستان دنياي نفيس خوش اومدي! راستي! اگه دوس داريد عكس ني ني خوشكلتونو رو ديوار دنياي نفيس به يادگار نصب كنيد يه سر به اينجا بزنيد: http://2nyaienafis.niniweblog.com/pagegoodnini.php
مامان ابوالفضل
4 مهر 90 14:35
سلام عزیز جون معلومه حسابی خوش گذشته ها همیشه شاد باشین چه ناهاری جای ما خالی نوش جونتون چه عکسهای قشنگی
زهره مامان هلیا
5 مهر 90 10:57
همیشه به سفر و شادی جیگر خیلی نمکی ماشالله
مامان پارسا
6 مهر 90 13:51
امیدوارم حسااااااااااااااااابی بهتون خوش گذشته باشه البته عکسها که همینو میگن ارمیا خان هم مثل پارسای من شوماخر هستنااااااااا
فرنوش
8 مهر 90 10:29
مامان ارمیا رفتیم مشهد خیلییییییییییییییی به یادت بودم وووووووووووییییییییییی قربونت بشم کلوچه با اون شیطونونیات مامان کلوچه یه بوسسسسسسخوشمزه از پشت گردنش از طرف من بکنین یادتون نره ها !!!
مامان زینب دخمل ناز
8 مهر 90 17:08
میگما فسقلی تو شلوار دختر منو کش رفتی یا دختر من شلوار تو رو؟؟؟
مامان پارسا جون
9 مهر 90 17:26
به به خوش گذشته ها حسابی ارمیا شیطون بلا چه کارهایی میکنی گل پسر عکسهاش خیلی بانمکه مامانش ببوسش
مامانی
11 مهر 90 8:41
جا موندم این روزا سرمون خیلی شلوغه انتخاب واحد دانشجوهاست و ثبت نام ورودی های جدید ای ول ارمیا جون عکسات خیلی قشنگه
مامان آناهل
11 مهر 90 10:11
چون ارمیا شبیه باباییش نیست حتما شبیه خودت شده دیگه مامانی.
ای جانم. بابای ارمیا هم مثل بابای آناهل تو مسافرت همه کاره است . خیلی خوشم اومد.چه همسفرایی میشن!!!


چه جالب. چي بگم والا.