چهار دست و پا رفتن
دو سه روزي مي شه كه كلوچه مامان ديگه دست از دنده عقب رفتن كشيده و يواش يواش مياد جلو.
اگه خودم بشينم و تشويقش كنم تا بياد و بهم برسه كمي خودش رو لوس مي كنه و بعد از چند تلاش كوچك غر مي زنه تا خودم بغلش كنم.
ولي اگه يه خوراكي خوشمزه مخصوصا اگه ميوه باشه رو دور از اون بگذاريم با تلاش هر چه تمام و ذوق فراوون مياد و بهش مي رسه و چهار چنگولي حمله ور مي شه و برمي داره. بنابراين اين طوري ترغيبش مي كنيم تا تلاشش رو زياد كنهآخه ناگفته نمونه كه خيلي شكموهه.
چند شب پيش رفته بوديم افطاري تا بشقاب برنج رو گذاشتن جلوي من با اين كه مواظب بودم چنان با دست به برنج ها چنگ انداخت كه دستش هم كمي سوخت. خدا رو شكر خيلي داغ نبود. يك كمي گريه كرد و تموم شد. ولي دلم خيلي براش سوخت. طفلي ني ني قشنگم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی