بازي بازي و باز هم بازي
اين آقا ارمياي ما عاشق بازيه. گاهي اوقات چنان خوابش مياد كه چشماش خمار و قرمز شده ولي تا مي فهمه كه به فكر خوابوندنش اوفتاديم داد و بي داد راه مي اندازد.
و التماس آميز ميون گريه هاش شيطنت مي كنه و مي خنده تا ما رو گول بزنه و باز هم باهاش بازي كنيم.
يكي از بازي هايي كه دوست داره اينه كه بگذاريمش توي تختش و اسباب بازي هاي مورد علاقش رو بريزيم دورش.
كه يكي از اون اسباب بازي ها كه نمي شه گفت اسباب بازيه، چتره.
الهی قربون اون خندش برم. دیدید چقدر خوشحال شد؟
دیشب از اون شبها بود. ساعت ٩:٣٠ خوابید و ١١:٣٠ بیدار شد و شروع کرد به بازیگوشی. من و بابایی هم که صبح باید بریم سر کار. هر کدوممون تلاش کردیم تا شاید بخوابه ولی ...
حالا چه کار کنیم؟ بردمش تو تختش و بازیش دادم تا خوابش بگیره و بالاخره نزدیک ١ بود که خوابید.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی