آبعلی ، 12 اردیبهشت
یه روز جمعه رفتیم آبعلی و کولوچه ها کلی کیف کردن. هوای واقعا دلچسبی بود. و البته ایلمان انقدر رفت توی آب و فرداش سرما خورد. از اون روز یا ارمیا مریضه و یا ایلمان و یا من بابایی. در حال حاظر هم هر دوی کولوچه ها باز سرما خوردن و بابایی هم همینطور.
اینجا هم یه چشمه پیدا کردیم و از اونجا اب خوردن برمی داشتیم
آقا جونم داشت هسته زرد آلو می شکست و می داد ما می خوردیم. قربونس برم که انقدر مهربونه و بهترین بابای دنیاست
انقدر که من لباس این کولوچه ها رو عوض کردم که نگو.
بابایی داشت به کولوچه ها یاد می داد تا زباله هایی که برمی گرده به طبیعت رو توی یه چاله بریزن و اونها هم مشغول کندن چاله بودن
بعد از چال کردن پوست میوه ها و ... یه درخت کاشتن
آقا جونم رفته بود بالای کوه
برای کولوچه ها گل لاله از بالای کوه چیده بود
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی