برف بازی
هفته پیش توی تهران برف بارید و ما هم همگی رفتیم خونه سا را و علی تا بچه ها با هم برف بازی کنن. آخه اون قسمت تهران برف نشسته بود و خواهری زنگ زد و گفت 5 شنبه از صبح بیاین خونه ما تا سارا و علی و ارمیا و پرهام حسابی برف بازی کنن.
ارمیا که اولین بارش بود برف رو این جوری میدید و ایلمان هم که اولین برف زندگیش بود. خلاصه وقتی رسیدیم توی محوطه خونه خواهری و ارمیا برف رو دید چنان ذوقی کرد، و جیغی از سر ذوق کشید و بعد با پرهام بدو رفتن توی برفها و با دایی مهدی شروع کردن برف بازی.
بعد رفتیم داخل خونه و کمی استراحت و بعد سارا و علی هم آماده شدن و رفتیم دوباره برف بازی. ایلمان هم دیگه خسته بود و خوابید و من هم با بچه ها رفتم بازی. ارمیا و علی و پرهام هر کدوم از خاله لیلا یه هویج گرفته بودن تا آدم برفی که درست شد ، براش دماغ بگذارن. آخه آدم برفی 3 دماغه دیده بودین. خلاصه یکی از هویج ها رو گذاشتیم و ارمیا هم با یک هویج دستش نمی دونست که چه کار کنه و بعد دم براش گذاشت.
ایلمان مامان پاهاش رو می کوبید توی برفها و براش جالب بود
بچه ها برف می آوردن و دایی هم زحمت ساخت آدم برفی رو می کشید
چشمهای ارمیا رو ، رفته زیر کلاه
اون 3 تا هویج رو توی پس زمینه می بینین؟ همونیه که گفتم.
یادش یه خیـــــــــر. یاد بچه گی خودم افتادم. انقدر برف می بارید که کلی برف توی حیاط ها و کوچه ها جمع میشد. انقدر بازی می کردیم که یخ می زدیم. می رفتیم داخل خونه و گرم میشدیم و دستکش هامون رو روی بخاری خشک می کردیم و باز از اول. همش صدای پارو می اومد و برفهایی که از روی پشت بومها می ریخت توی کوچه و ما خوشحال تر از قبل به خاطر زیاد شدن برفها.
یادمه یک بار چند تا پسر توی کوچمون تونل درست کردن و از توش رد میشدن و قاه قاه می خندیدن. وای چه کیفی داشت مدرسه ها تعطیل میشد و بوی لبو داغی که توی خونه می پیچید. هـــــــــــــــی هــــــــــــــی.