کولوچه های شیطون
چند شب پیش داشتم شام درست می کردم و این شیطونک ها هم اومده بودن توی آشپزخونه و داشتن بازی می کردن. دیدم پیش خودم باشن بهتره تا برن توی اتاقشون و همش مجبور باشم تا برم و سر بزنم. خلاصه یه کابینت رو که توش آبکش و ... رو چیدم و خالی کردن و خودشون می رفتن توی اون و غش غش می خندیدن. گاهی دو تایی باهم و گاهی هم تکی. مطمئنن توی کابینت وقتی درش بسته بشه تاریک میشه و فکر کردم شاید ایلمان بترسه. ولی دیدم به به در رو که باز کردم و داشتم به ارمیا توضیح می دادم در رو نبند داداشی نی نیه و می ترسه، دیدم ایلمان با لب خندون نشسته توی کابینت و داره با ذوق به در نگاه میکنه. خیالم راحت شد و باز رفتم دنبال آشپزیم. خلاصه بعد از کمی بازی دست کشیدن و حالا هر کدوم نشسته بودن تویی آبکش ها و با هم بازی می کردن.
نمی دونم چرا ارمیا جورابهاش رو کرده بود توی دستش
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی