ارمیا، کولوچه عسلی ارمیا، کولوچه عسلی ، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 6 روز سن داره
ایلمان،کولوچه مرباییایلمان،کولوچه مربایی، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 27 روز سن داره

ღ کولوچه های مامان ღ

دست دسی

1392/6/18 8:23
640 بازدید
اشتراک گذاری

ایلمان کولوچه ای یاد گرفته دست دسی کنه. تا ارمیا شعر می خونه اون هم شروع می کنه به دست زدن. اولین بار توی ماشین بودیم و ارمیا شروع کرد ببعی میگه بع بع  رو خوندن ، دیدم ایلمان داره دست می زنه. الهی قربونش برم. یه صدای ظریفی هم از دستش بلند میشه که دلم می خواد دستهاشو بخورم.قلب

جوجوم داره مطالعه می کنه

 

راستی این روزها ارمیا هم خیلی توی شعر خوندن پیشرفت کرده و فکر کنم مهد بهش ساخته. یه شعری هست که می خونه، شیر تا بخوای مفیده، مانند برف سفیده، از مهد یاد گرفته و حالا هر چی می خواد بخوره می گه مامان بخورم مفیده؟ بعد به من هم می گه مامان بخور خیلی مفیده.نیشخند

این هم یکی از صفحات کار هفتگی بچه ها توی مهد. مثلا رنگ کرده عسلم.

دیروز می خواستم ایلمان رو ببرم حمام، ارمیا هم بدو بدو اومد و گفت: مامان منم بیام؟ گفتم بیا، گفت آخه من کثیف شدم بو گرفتم. چشمتعجباز دست این کولوچه. توی حمام  هم آب می ریخت روی ایلمان و می گفت: داداش چه خوشگل شدی.ماچ

وقتی دامن می پوشم میگه: مامان عروس شدی؟!!! بغلتا وقتی هم که دامن تنمه بهم میگه مامان عروس. گاهی که ایلمان میره میز کنسول آینه و شمعدون رو تکون میده، ارمیا بهش میگه : ایلمان نکن برای مامان عروسه، خراب میشه. آخه خودش یک بار داشت این کار رو می کرد و از دستش ناراحت شدم و گفتم نکن خراب میشه و بعد اون گفت برای مامان عروسه؟ من هم با تعجب گفتم آره.نیشخند

گوشیشو برمی داره و شروع می کنه مثلا با دوستش صحبت کردن. : سلام. خوبی؟ سلامتی ؟ زنده باشی.ماچ بعد هم میگه مامان دیدی دوستمه یا مامانیه. بعد میگه مامان بیا صحبت کن.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

فاطمه
17 شهریور 92 11:09
سلام اگه دوست دارید یه کلیپ از عکسای فرشته کوچولوتون و همچنین یه کتاب از عکساش داشته باشید یه سر به من بزنید منتظرم
nilo
17 شهریور 92 12:13
اخی الهی ایشالله همیشه سلامت باشند این پسری ها


مرسی گلم. ایشالله شما هم همینطور.
سیمهدی
17 شهریور 92 16:35
سلام.مامان ارمیا و ایلمان .میگم شما هم با این دوتا وروجک عالمی داری هااااولی سعی کن اول نهارت رو بخور بعد به دست زدن ایلمان نگاه کن آخه میترسم یه دفعه دست هاش رو بخوری اونوقت دیگه جنگ بین من و شما شروع بشهبعدش ارمیا هم میگه مامان عروس شدی .بابا طفلک روش نمیشه .منظورش این نیست که شما عروس شدی . منظورش اینه که مامانه عروس شدی بابا یه فکری برای این وروجک بکن دیگه با چه زبونی بگه . جفتشون رو از طرف من ببوس .مامان عزیز شما عروس نشدی مامانه عروس ارمیا جان شدی

الهی قربون جوجه هام برم من. یعنی میشه دامادیشون رو ببینم. وااااااااااااااای چه عروسی براش بگیرم. البته اگر خودش زودتر از من دست به کار نشه.
مامان امیرعلی
17 شهریور 92 21:47
عزیزم چه بامزه میخنده ودس دسی میکنه
چه خشگل رنگ کرده گل پسری


مرسی عزیزم.لطف داری.
♥ مامی ملودی جون ♥
18 شهریور 92 14:00
ای جانم فدای دوتاشون بشم من


ممنون خاله جونی.
زهرا
19 شهریور 92 1:18
سلاااااااااااام این چندوقت نبودم چقدر پسسسست!! ای جانم به این پسرای قند عسل واقعا آدم دلش میخواد بخوره این ایلمانو با اون دستای فسقلیش
ارمیا جونممممممممممم قربونش برم با اون هنرمندیش
الهی که همیشه لبتون خندون باشه قند عسلا


سلام گلم. مرسی که به ما سر میزنی. ایشالله همیشه شاد و سلامت باشی.
فرناز/ مامان ریحانه
19 شهریور 92 5:50
الهی قربونش بشم
چه ذوقی می کنه از دست دسی کردن خودش


سلام خانمی. خوبی. ممنون عزیزم.
سیمهدی
19 شهریور 92 6:24
سلام . مامان ارمیا و ایلمان عزیز . اولا انشاالله نوهات و نتیجه هات هم میبینی ولی راجبه ارمیا شما نمیخواد عروس براش پیدا کنی چون از چهرش معلومه خودش برای خودش پیدا میکنه این رو جدی میگم چون خودم مرد هستم و همجنس های خودم رو بهتر میشناسماما راجبه ایلمان اینطور نیستش درست برعکس ارمیا هستش . خودت باید براش آستین بالا بزنی وای بحالت اگه ما رو تو عروسیشون دعوت نکنیبا این حرفهای.. یعنی میشه من دامادیشون رو ببینم.. سر من رو گرم نکن عروسی دعوت نکنی من میدونم و شماقربون جفت گل پسری هات هم برم . جوجه هم عمه اته نه ارمیا و ایلمان جانحتما جفتشون هم ببوس


ایشالله. حتما دعوت می کنم. راست میگین. یعنی ارمیا از اونهاست که خودش پیدا کنه.وااااااااااااای. می کشمش. از اون مادر شوهرها می شم.پس چی. کلی زحمت بکشم اون وقت یه دختری بیاد و گولش بزنه و ببره برای خودش. ولی نه. باور کنین ارمیا آقاست. بارها شده بیرون دخترها اومدن باهاش بازی کنن و حتی بوسیدنش ولی ارمیا مات نگاهشون کرده. عین پخمه ها. الهی قربونش برم. ایلمان شیطونه ها. شاید برعکس شد.
مامان آیلا
19 شهریور 92 12:29
الهی چه دس دسی می کنه و می خنده
مامان عروس چه بامزه


مرسی خاله جونی.
پردیس جون دختر خاله سایان
20 شهریور 92 7:42
طالع بخت مرا هیچکسی یار نبود / پشت من را بخدا ذره ای دیوار نبود همه از پشت زدند بر کمرم خنجر را / جاده شانس من از کودکی هموار نبود . . .