ارمیا، کولوچه عسلی ارمیا، کولوچه عسلی ، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 6 روز سن داره
ایلمان،کولوچه مرباییایلمان،کولوچه مربایی، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 27 روز سن داره

ღ کولوچه های مامان ღ

فشم 2

1392/6/9 12:03
657 بازدید
اشتراک گذاری

جمعه ٨/6/92 من و بابایی و کولوچه ها به اتفاق مامانی و دایی مهدی و خاله لیلا و سارا و علی رفتیم فشم. خدا رو شکر که واقعا به هممون خوش گذشت و کلی لذت بردیم، مخصوصا بچه ها. صبح کولوچه ها رو همون طور که خواب بودن گذاشتیمشون توی ماشین و دیگه کم مونده بود برسیم که بیدار شدن و وقتی بیدار شدن دیدن به به اومدن ددر و کلی ذوق کردن.

این هم عکسهای یادگاری اون روز.

ارمیا عقب خوابیده بود و ایلمان هم جلو بغل من بود و وقتی بیدار شدن، این جوجو کوچولو همش می خواست بره عقب پیش داداش ارمیا. ببین عسلم چه لمی داده.

 

خوب چیه مامان داداشی رو دوسش دارم.

ایلمان انقدر از کمپ خوشش میاد، همش توی اون ورجه و وورجه میکرد

لطفا بقیه رو برین ادامه مطلب

 

ارمیا، سارا و علی

جوجه کوچولوم قبل از نهار خوابید و کمی استراحت کرد

علی و ارمیا تا غذا آماده بشه از گرسنگی سالاد و هندوانه می خوردن

دایی مهدی و علی توی پس زمینه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

مامان گیسوجون
10 شهریور 92 9:26
وای چه عکس هایی ما رو به هوس سفر و گردش انداختی
همیشه خوش باشید
ای جونم با اون عکس هاشون که حال آدم رو خوب می کنن


ممنون خاله جون. گیسو جونم رو ببوس.
مامان پرهام
11 شهریور 92 11:51
پرهام که عکسها رو دید با حالت حسرت پرسید فشم تهرانه؟


الهی بمیرم. خیلی جاتون خالی بود.
مامان آيسو وآيسا
11 شهریور 92 13:10
چه گل پسرهايي
چه عكسهاي خوشگلي
عجب جاييييييييييي



ممنون خاله جونم.
سیمهدی
12 شهریور 92 4:57
سلام مامان ارمیا و ایلمان عزیز خوشحال میشم هر از گاهی یادی از ما بکنی


من هر روز میام سر می زنم. میبینم آپ نیستین دیگه نظری هم نمیگذارم.
سیمهدی
12 شهریور 92 4:59
سلام . میگم مامان ارمیا و ایلمان . اینهمه سفر میکنید یه وقت افسردگی نگیری؟


ای بابا. انقدر من و کولوچه ها ددری هستیم که اگر نریم واقعا افسردگی می گیریم.
محمد
13 شهریور 92 12:50
همیشه یه شادی وگردش


ممنونم.
مامان آندیا
19 شهریور 92 13:04
ایشالاهمیشه به سفر و خوشی کوچولوها ی دوست داشتنی


مرسی خاله.
پردیس جون دختر خاله سایان
20 شهریور 92 7:54
دل من همانند اتوبوس شهر شده
غصه ها سوار ميشوند فشرده رويه هم
و من راننده ام كه فرياد ميزنم سوار نشويد!!!جا نيست...



نبینم غصه دار باشی خانمی.
پردیس جون دختر خاله سایان
31 شهریور 92 9:43
رفتن و گم شدن از ماست نه از فاصله ها دل از این هاست که تنــهاست نه از فاصله ها گر چه دیگر هــمه جا پـر ز جدایــی شده است مشکل از طاقـت دلـــهاست نــه از فاصـــله ها . . .