فشم 2
جمعه ٨/6/92 من و بابایی و کولوچه ها به اتفاق مامانی و دایی مهدی و خاله لیلا و سارا و علی رفتیم فشم. خدا رو شکر که واقعا به هممون خوش گذشت و کلی لذت بردیم، مخصوصا بچه ها. صبح کولوچه ها رو همون طور که خواب بودن گذاشتیمشون توی ماشین و دیگه کم مونده بود برسیم که بیدار شدن و وقتی بیدار شدن دیدن به به اومدن ددر و کلی ذوق کردن.
این هم عکسهای یادگاری اون روز.
ارمیا عقب خوابیده بود و ایلمان هم جلو بغل من بود و وقتی بیدار شدن، این جوجو کوچولو همش می خواست بره عقب پیش داداش ارمیا. ببین عسلم چه لمی داده.
خوب چیه مامان داداشی رو دوسش دارم.
ایلمان انقدر از کمپ خوشش میاد، همش توی اون ورجه و وورجه میکرد
لطفا بقیه رو برین ادامه مطلب
ارمیا، سارا و علی
جوجه کوچولوم قبل از نهار خوابید و کمی استراحت کرد
علی و ارمیا تا غذا آماده بشه از گرسنگی سالاد و هندوانه می خوردن
دایی مهدی و علی توی پس زمینه