آبعلی و لویزان
روز جمعه 25 مرداد ماه صبح تصمیم گرفتیم بریم به طرف آبعلی. خدا رو شکر خیلی خوب بود و شما کولوچه ها هم بچه های خوبی بودین و فقط آخرهاش خسته شدین و بابایی هم گفت که راه بیفتیم به طرف لویزان تا بچه ها توی ماشین بخوابن و اونجا سرحال بلند شن. البته اون منطقه خیلی مناسب بچه هایی مثل ارمیا و ایلمان نیست به خاطر سراشیبی هایی که داره. بنابراین اونجا زیاد نموندیم و فقط یه هندوانه خوردیم و برگشتیم. طفلی ارمیا هم توسط یه زنبور نیش زده شد و ما برای اینکه ارمیا رو آروم کنیم گفتیم، آخه تو گلی و زنبوره می خواسته باهات عسل درست کنه.
اینجا داداشی ها دارن با هم گپ می زنن. ایلمان همش نگاه می کنه به ارمیا تا ببینه اون چه کار می کنه تا یه وقت خودش جا نمونوه. ارمیا شعر می خونه و ایلمان هم محو تماشای اون می شه.
حالا لطفا برین ادامه مطلب
ایلمان هم مثل ارمیا عاشق آب بازی شده و به زور و داد و بیداد و قشقرق از آب جدا میشه
اینجا ارمیا اومد تا با لیوان آب بریزه سر ایلمانی و بابایی هم غافلگیرش کرد و لیوان آب رو خالی کرد رو سر خودش. آخه چند دقیقه قبلش ارمیا با لیوان یک بار آب ریخته بود سر داداشیش. ایلمان هم که داره سنگها رو یکی پس از دیگری امتحان می کنه ببینه کدوم خوشمزه تره.
ایلمان نانازی من انقدر تقلا کرد تا بالاخره بابایی راضی شد بگذارتش وسط آب
این هم بعد از یه آبتنی حسابیه کولوچه ای
همسریه گل در حال خدمت به خانواده
این هم لویزان