داداشیهای مهربون
ارمیا همش دوست داره ایلمان رو بغل کنه و بوسش کنه. الهی دور هر دوتاشون بگردم. دیروز یه دونه از این اژده ها بادی ها رو که مثلا ایلمان برای ارمیا موقع تولد آورده رو این کولوچه عسلی آورده بود که باهاش بازی کنه و می گفت باید ایلمان هم باهاش بازی کنه، خودش نشسته بود روی اون و می گفت ایمان هم پشتش بشینه و بپر بپر کنن. خلاصه من ایلمان رو محکم گرفتم و مثلا گذاشتمش پشت ارمیا. ارمیا هم با هر بپری که می کرد ایلمان هم ناخودآگاه پریده می شد بالا. صحنه خنده داری شده بود و خودم غش کرده بودم از خنده. ارمیا هم خوشحال از اینکه مثلا ایمان داره باهاش بازی می کنه. ایلمان طفی هم از همه جا بی خبر با تعجب نگاه می کرد.
ماشالله یادتون نره ها
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی