کامیون
کولوچه عسلی مامان تازگی ها اسم ماشین ها رو داره یاد میگیره و علاقه زیادی هم نشون میده. توی خیابون تا یه کامیون یا وانت و یا اتوبوس و ... میبینه سریع عکس العمل نشون میده. اگر ماشین آقای پلیس و یا آمبولانس
و همین طور ماشین آتش نشانی از کنارمون رد بشن که سریع صدای اونها رو درمیاره و میگه او - وَ * او - وَ ( البته به زبون خودش آژیر میکشه ) و موتور رو که میبینه میگه گان گان.
اول از توی کتابهاش با ماشین ها آشنا شد و مدام هم سوال می کرد. 20 هزار بار باید می گفتی که مثلا این تراکتور،
ماشین آقای کشاورزه و یا این اتوبوسه و .... و هر دفعه با علاقه بیشتری می پرسید.
دیدیم از کامیون
خیلی خوشش اومده ، براش یه کامیون خریدیم که معمولا هم به جای این که بار بزنه و خالی کنه، خودش میشینه و ما هم باید هولش بدیم. بابایی یه نخ بسته بهش و ارمیا رو با خودش میکشه این طرف واون طرف. قراره داداش کسری بیاد و بشینه توش و ارمیا هولش بده.
روز اولی که کامیون خریدیم ، از راه رفتیم خونه مامانی و کولوچه با ذوق و شوق باهاش بازی می کرد و این عکس ها مربوط به اون روزه.