ارمیا، کولوچه عسلی ارمیا، کولوچه عسلی ، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 6 روز سن داره
ایلمان،کولوچه مرباییایلمان،کولوچه مربایی، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 27 روز سن داره

ღ کولوچه های مامان ღ

ارمیا در باغ وحش

1391/1/26 9:30
1,197 بازدید
اشتراک گذاری

5 شنبه و جمعه آخر هفته خوبی بود. همش گردش بودیم. بعد از یک هفته کاری خوش گذشت. 5 شنبه که من و بابایی و ارمیا رفتیم باغ وحش ارم. ارمیا تا الان ببر و شیر و خرگوش و ... رو توی کتاب ها دیده بود و براش شعرهاش رو می خوندیم، تصمیم گرفتیم بریم  باغ وحش تا از نزدیک هم با اونها آشنا بشه. اول براش عجیب بود و با تعجب نگاه می کرد ولی بعد انقدر خوشش اومده بود که دستش رو هم به ما نمی داد و بدو بدو می رفت دم قفس ها و با خوشحالی نگاهشون می کرد.

جمعه هم به اتفاق 6 - 7 خانواده رفتیم آب اسک که توی پست بعدی یادی از خاطره اون روز می کنیم.

این کیه منو بغل کرده؟!

بدوییم بریم یه جای دیگه ببینیم دیگه چه حیوونی هست

خرگوشه رو ببینین. اون هم تمام قد وایساده بود و به ارمیا نگاه می کرد.

وقتی همون جا شعر خرگوش من چه نازه - گوشاش چقدر درازه رو خوندم و فهمید این همون خرگوشس کلی ذوق کرد کولوچه عسلی من.

به گوزنه هم 3 - 4 دفعه نون داد ولی فکر کنم این آقا گوزنه زبونش رو زد به دست ارمیا و اون هم خوشش نیومد و دیگه هم نون نداد.

بابایی و پسری اینجا محو تماشای دریاچه پر از قو و اردک و غاز بودن

این هم یه استراحت خوشمزه

ببینین چه جوری نشسته. الهی قربون این جوجه طلایی بشم من که انقدر با دقت تماشا می کرد

یه شلنگ دید و شروع کرد به آب دادن درخت. البته ما می خواستیم دستهاش رو بشوییم چون زیادی به قفس ها دست زده بود.

این هم آخرین عکس از قفس عقاب ها و جغد ها. البته اگه توی عکس معلوم باشن.

خوب کلوچه عسلی مامان ، کلی عکس ازت داشتم که اینها رو گلچین کردم و برات گذاشتم تا عکس العملت رو بعد ها از دیدن حییونهای باغ وحش ببینی و ذوق کنی.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (20)

مامان کوروش
26 فروردین 91 13:37
خوبه به بو وسواس نداره
کوروش تا یه جایی میره بوی بد می اد دستش رو میذاره رو دماغش

عزیزم خصوصیت رو چک کن


چون هوا خوب بود بو نمیومد. خوشبختانه.
پارمیدا
26 فروردین 91 19:03
ایشااله همیشه زیر سایه مامان وبابا خوش باشی و دنیا به کامت باشه.عکسات خیلی خوب شده.خوش عکسیا بلا.گل پسر با اجازتون من شما رو(وب شما)لینک کردم


سلام عزیزم. ممنون. خواهش می کنم. من هم لینکتون کردم.
مامانی سید کوچولو
26 فروردین 91 21:49
چه کار خوبی کردی که بردیش باغ وحش. حالا شعر کتاباشو با علاقه بیشتری گوش میده. من هم چند وقته که تصمیم دارم ببرمش باغ وحش ولی خب تنهایی یه خرده کنتلش سخت شده


آره. سعی کن ببریش. راست میگی سخته. ارمیا که گاهی خلاف جهت ما حرکت می کرد و باید بدو بدو می گرفتیمش.
زهره مامان هلیا
27 فروردین 91 0:55
سلام پسر طلا چه خوش تیپ شدی ماشالله


سلام. مرسی خاله جونم.
مامان زینب
27 فروردین 91 9:24
خیلی قشگ بود و خوشمزه....
او یکی که تو کانگورو نشسته خیلی خوشمزه برگشته نیگاه میکه...چقدرم شجاعاه به گوزنه نون میده...
در کل کار نکرده ای نذاشته دیگه پسرک


سلام خاله. ما اینیم دیگه.
مامان آیلا
27 فروردین 91 9:33
ای جونم دست مامان و بابا درد نکنه که شما رو باغ وحش بردن. چه با حال روی نوک پاهاش ایستاده و در حال تماشاست


ممنون عزیزم.
مامان امیرحسین
27 فروردین 91 10:13
ای جانم عزیزم ماشالله بزرگ شده .... یه بوس گنده .. خیلی دوست دارم از نزدیک ارمیا رو ببینم ... یه خورده شجاعت از خودت به خرج بده و بیار اداره ...



سلام. دوست دارم بیارم ولی طفلی صبح ها چنان خوابه که دلم نمیاد بیدارش کنم.
مامان ابوالفضل
27 فروردین 91 10:49
سلام سلام سلام
همیشه به گردش و شادی و تفریح
چه کیفی میده آدم با یه خرگوش کوچولوی خوشگل بره باغ وحش
خدا نگهش داره
خیلی نازه ماشاالله


سلام عزیزم. ممنون از شما.
سمانه مامان پارسا جون
27 فروردین 91 11:42
قربونت برم ارمیا جون
معلومه که ارمیا هم از حیوونا نمیترسه
آفرین گل پسر عکسها خیلی خوشگله
حتما بزرگ که بشه و خودش ببینه کلی کیف میکنه


ممنون عزیزم. آره خاطره خوبی می شه براش. مرسی که همیشه به یاد ما هستی.
مامان بهار
27 فروردین 91 12:05
مرسی عزیزم که بهمون سر زدی
و امیدوارم همیشه کنار نی نی گل و بابا جونش بهترین لحظه ها رو داشته باشین



انشاءاله. شما و خانواده گلتون هم همینطور.
مامان آرتین
27 فروردین 91 14:01
آرزو میکنم همیشه شاد باشی عزیزم


شما هم همینطور.
مامان الینا
27 فروردین 91 14:54
فدای این جوجه طلایی کنجکاو بشم من
حتما برای این گل پسر اپند دود بده وببوسش
من آپــــــــــــــــــــــــم


ممنون. حتما.
مامان آرینا موفرفری
27 فروردین 91 15:38
مامانی همیشه به شادی و گردش .بچه ها خیلی به پارک و باغ وحش علاقه دارن.


ممنون. بله واقعا.
مامان احسان
27 فروردین 91 15:41
سلام ما هر روز به شما سر میزنیم چرا شما ما رو لینک نمیکنید ؟


سلام. وبتون باز نمیشه عزیزم. شاید آدرس رو برام نمی گذاری. آدرس رو توی نظرات بگذارین ببینم.
مامان علي
27 فروردین 91 16:43
خوش به حالت خاله جون. چه جرأتي كردي به آقا گوزنه نون دادي


خاله من پسر شجاعم.
بابای مهرسا
27 فروردین 91 22:22
ممنون از حضورتون

امیدوارم همیشه شاد باشید
ارمیا جون خلی خیلی نازی



سلام. خواهش می کنم. ممنون.
باران پاییزی
28 فروردین 91 1:27
سلام چه عکسای قشنگی. ایشالا همیشه شاد و سلامت باشید


سلام. ممنون از شما.
محمد
28 فروردین 91 13:20
امیدوارم همیشه سالم وشاد باشید
عکسای قشنگی بودن.


ممنونم. شما هم همینطور.
مامان اميرحسين
28 فروردین 91 20:55
به به چه خوب من تا حالا 100 بار تصميم گرفتم برم ارم يه بار نتونستم همون روز كار برام پيش مي اومد و نميشد اما به لطف عكسهاتون به اميرحسين نشون دادم


سعی کن ببریش. تجربه جالبیه.
مامان آناهل
15 اردیبهشت 91 17:59
ارمیااااااااااااااااااااااااااااا .به گوزن نون میدیییییییییییی؟
نه بابا خیلی شجاع شدی .ماشالله


بله خاله. من پسر شجاعم.