آخیش راحت شدم
سلام به دوستان گلم. باید بگم که تقریبا 90% کارهام تموم شده و اثاث کشی با موفقیت انجام شد و رفتیم خونه جدید. هر چند یه مقدار ریزه کاری ها مونده که مامانهای گل بهتر می دونن که باید کم کم انجام بشه.
ارمیای عسلم هم خوب به مامان کمک کرده. برای مامان ( تی یا طی ) نمی دونم کدوم درسته می کشید و خونه رو تمیز می کرد. عکس زیاد گرفتم ولی نمی دونم این کابل دوربین رو کجا گذاشتم که پیداش نمی کنم و نمی تونم عکس ها رو بریزم توی کامپیوتر و ازشون استفاده کنم. ولی به محض پیدا کردنش حتما می گذارم تا ببینین این کولوچه قند عسل چه کمک ها که نکرده!!!
آخ جون فردا روز آخر کاریه و البته شنبه و یکشنبه رو هممون داریم به قول معروف جیم میشیم. یه عالمه تعطیلی پیش پسر گلم هستم و سعی می کنم خیلی بهش خوش بگذره.
وای هنوز هیچ خریدی نکردم. نمی دونم کی وقت کنم.
راستی پریشب رفته بودیم حاجی خورون . ارمیا هم خوش تیپ کرده بود که بیا و ببین. ولی چقدر دل بچم نازکه. این آقاهه شروع کرد به خوندن و چه سوزناک. ارمیا هم شروع کرد با خوندن اون به گریه کردن. تا صدای آقاهه قطع می شد کولوچه هم آروم می شد و دوباره با شروع اون خوب آقاهه رو همراهی می کرد و مجلس رو رونق می داد. خلاصه همه خندشون گرفته بود. غیر از ارمیا 2 تا بچه دیگه هم همین اوضاع رو داشتن. ما مامانهای بیچاره هم سعی در آرام کردن اوضاع.
به بابایی گفتم از این به بعد عروسی و حاجی خورون و هر چی باشه ارمیا میاد مردونه. پسرم مردیه واسه خودش دیگه. هر چند دلم نمیاد.
امشب شب چهارشنبه سوریه. مراقب خودتون باشین. ببینین چقدر تاکید کردم. خدا به خیر بگذرونه. جنگیه واسه خودش.