کمک های کولوچه ای
گاهی اوقات بعضی ها به ما می گن که یه دختر هم بیارین.وقتی که پیر بشین این دختره که براتون دل می سوزونه و به دردتون می خوره. ارمیا و ایلمان رو عروسها با خودشون می برن و تنها میشین. شاید هم راست بگن. عروس که نمیاد برای من مثل دختر بشه. ولی واقعا فکر داشتن یه نی نیه دیگه من رو دچار ترس می کنه. واقعا با دو تا ووروجک و کار بیرون و ... خیلی سخته ، چه برسه به فرزند سوم.
بعدش هم یه جوری تربیتشون می کنم که مثل دختر بهم کمک کنن. در ضمن اگر هم به نکات تربیتی بابایی توجه کنن، در آینده با داشتن زن و فرزند به من و همسری هم اهمیت خواهند داد.
میگین نه نگاه کنین:
دیگه کم کم بالش ها رو هم تمیز کردن
کارشون به جایی رسید که بابایی رو هم با دستمالاشون تمیز کردن
حالا دیدین. از دختر هم بیشتر کمک می کنن.
این عکس هم برای وقتیه که خواهری تهران بود و با هم رفتیم شب میدون کشتارگاه،جیگر خوری. ایلمان انقدر به آقایی که نون تازه می پخت اشاره کرد و همش بابایی رو مجبور کرد برن و اونجا رو ببینن، آقاهه عاشق ایلمان شد و این نون رو براش درست کرد.
اینجا هم داشتیم می رفتیم شمال و از اون موقع جا مونده بود که گذاشتم. توی ماشین با هم لالا کرده بودن و شعر می خوندن
اینجا هم بوستان ولایته. ظهر بود و خیلی هم آفتاب بود و گرم که به شدت زده توی مخمون . نور شدید توی عکس معلومه