ارمیا، کولوچه عسلی ارمیا، کولوچه عسلی ، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 26 روز سن داره
ایلمان،کولوچه مرباییایلمان،کولوچه مربایی، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 16 روز سن داره

ღ کولوچه های مامان ღ

ایلمانو می خوام

1393/2/6 9:34
756 بازدید
اشتراک گذاری

دیروز ایلمان کشوی آشپزخونه رو کشیده بود بیرون و رفته بود توش و داشت کشوی بالایی رو فضولی می کرد. دیدم ارمیا نگران شده و بهش می گه: ایلمان میفتی، گریه می کنی ها. اونوقت من هم گریه می گنم و می گم: من ایلمانو می خوام.

الهی قربون مهربونی هاش. بعد هم به من گفت: مامان بیارش بیرون. الان میفته. من هم ناراحت می شم و گریه می کنم.

ایلمان خیلی بلا شده و دائم موهای ارمیا رو می کشه و بهش زور می گه. ارمیا هم دلش نمیاد ایلمان رو بزنه. مگراینکه دیگه به حدی برسه که شیطنتهای ایلمان امانش رو ببره. اونوقت اون هم مثلا داره ایلمان رو می زنه ولی بیشتر سایه اون رو می زنه و هر از گاهی هم نزدیک تر میشه و می زنه روی دستش و پاش.

با هم خوب بازی می کنن. البته گاهی هم می زنن به تیپ و تاپ هم ...

راستی ارمیا چهارشنبه3 اردیبهشت 93 با من اومد اداره. حیف که نشد ازش عکس بگیرم. صبح از خواب بیدار شد و دید دارم آماده میشم. گفت منم میام تا قطار سوار بشم. انقدر ذوق داشت که دلم نیومد نیارمش. خسته شد و طفلی کمی هم سرماخورگی داشت و حس کردم زود خسته شدنش هم برای همینه.

ایلمان همش میره پشت ارمیا و داداشی رو اسب می کنه. ارمیا هم زورش نمی رسه و تا چند قدم می ره ولو میشه و با هم می خندن. طفلی ارمیا خودش نی نیه و باید هوای داداشی رو هم داشته باشه. حس می کنه خیلی بزرگه.

 

اینجا هم داره ایلمان رو می شوره.قلب( چون فکر می کردم که ایلمان کوچولوهه، توی حمام مایو پاش نمی کردم. یه روز دیدم ارمیا جلوی چشمش رو گرفته. گفتم: مامان چی شده؟ آب رفته چشمت؟ گفت : نه. آخه ایلمان شورت نداره عیبه. من نگاه نمی کنم. از اون به بعد دیگه ایلمان رو هم حجاب دارش کردم.)

امان از دست این آقا ایلمان. همش میره گاز رو خاموش می کنه و بعد میشینه توی این کنج و منو صدا می کنه تا من هم برم و مثلا دعواش کنم و بعدش هم بغلش کنم و ببوسمش و بخورمش. ( راستی کابینت رو داشته باشین. با روبان می بندم. از دست این ایلمان بلایی. )

چند تا عکس هم از عید دارم که از کولوچه ها و پرهام توی شهربازی هایپر سان انداختم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

مامان یاسمین زهرا
6 اردیبهشت 93 13:06
دوسشون دارمممممممممم
مامان ارميا و ایلمان
پاسخ
ممنون گلم.
زهرا
6 اردیبهشت 93 13:24
الهی فدات بشم ارمیا جونم با اون شرم و حیات......ایلمان جان هم که ماشاالله یه شهر رو به هم میریزه
مامان ارميا و ایلمان
پاسخ
مرسی خاله جون. آی گفتی خیل بلا شده.
باران قاصدک
6 اردیبهشت 93 23:49
وااااای شیطون های خاله ،‌خاله قربونشون بره
مامان رویا
7 اردیبهشت 93 18:14
ماشالله چه بزرگ شدن... چه خوب که هوای همو دارن خدا بهت ببخشه وقت کردی بیا وبلاگم با پست تولد آپم
مامان ارميا و ایلمان
پاسخ
سلا گلم. چشم.ممنون که اومدی.
مامان آیسو وآیسا
8 اردیبهشت 93 18:16
برا کلوچه های نازنینت...میدونی دوستم ما هم همین اوضاع رو داریم
مامان ارميا و ایلمان
پاسخ
ممنون گلم. پس توی همه خونه های 2 تا بچه ای اینجوریه.
مامی نسیم (✿◠‿◠)
10 اردیبهشت 93 2:04
فدای جفتتون بشم خوبه که باهمبازی میکنن وح وصلشون سر نمیره
مامان ارميا و ایلمان
پاسخ
خوبه نسیم جان. ولی امان از وقتی که دعواشون بشه. هر چند اون هم یک دقیقه بیشتر طول نمی کشه.
مامان مهرناز و بابا رضا
15 اردیبهشت 93 8:20
واااااااااااای خدا چقدر حموم کردنشون بامزس. آدم دوست داره بخورشون باز خوبه شما کابینتا رو با روبان میبندسی من که همه کابینتام رو با جوراب بستم جدیدا هم در یخچال روب ا چسب میبندم که نتونه بازش کنه چون همش توی یخچاله و حالا که میبینه نمیتونه بازش کنه میاد با یه قیافه مظلوم که دل مارو کباب کنه میگه مامان یتال اجازه روشن دووار یعنی مامان اجازه بده چراغ یخچال رو دوبار روشن کنم. قربونش برم پسرم