سال نو مبارک
خوب ، سال جدید هم شروع و شد و خدا رو هزاران بار شکر که عید خوبی هم داشتیم. هر چند خیلی زود گذشت و تا چشم به هم زدیم تعطیلات تموم شد و باز کولوچه های خوشمزه مامان باید سر کار رفتن مامان رو تحمل کنن و باز مستقل شن. طفلی ایلمان مامان عادت کرده بود و امروز خیلی براش سخت خواهد بود و ارمیا هم باید بعد از 20 روز بره مهد. عیبی نداره این روزها هم می گذره و انشاءاله تنشون سلامت باشه.
انشاءاله امسال سال پر از خیر برکت هم برای دوستان گلمون باشه و همیشه سلامت باشن و لبشون هم خندون باشه.
غیر از دید و بازدیدها که خاص روزهای عیده ، تنها اتفاقی که افتاد این بود که روز دوم عید ماشینمون رو دزدیدن و البته خدا رو شکر زود هم پیدا شد ولی تا کلانتری تحویل بده 4 روزی طول کشید و بدون ماشین هم نمی شد بریم عید دیدنی .
ارمیا از مهمونها پذیرایی می کرد و کلی کمک حالمون بود. قربونش بشم. بهش می گفتم: ارمیا کمک می کنی به مامان؟ می گفت: آره که کمک می کنم.
طی روزهای عید چند تا تیکه از هفت سینمون توسط ایلمان بلا منهدم شد و همش هم تا مهمون میومد بهشون می گفت: شکست. تازه افتخار هم می کرد و اطلاع رسانی هم می کرد. می گفتن: کی شکوند؟ می گفت: ایلمان.
ایلمان همش فرار می کرد و نمی گذاشت عکس بگیرم
عکسهای هفت سین رو ارمیا گرفته. از ما هم کلی عکس گرفت و البته از در و دیوار و پای بدون بدن و سر بدون بدن و ... هم همینطور.
ایلمان یه جارو از توی حیاط پیدا کرده بود و داشت آسانسور رو تمیز می کرد. به زور از خیر جارو کردن گذشت
شب عید ، تولد پرهام بود و یه جشن کوچولو خونه مامانی گرفتیم و عمو امیر بابای پرهام، زحمت کشیده بودن و یه میز بیلیارد برای پرهام و یکی هم برای ارمیا گرفته بودن و ایلمان طی ٢ روز نابودش کرد. فکر کرده بود میزه و همش می رفت و روش می نشست و شکست که شکست.
یه سری عکس هم از سیزده بدر دارم که توی پست دیگه به یادگار می گذارم...
این هم آخرین عکس از نشانه های زمستان . چون این عکس رو خیلی دوست داشتم دلم می خواست توی وب هم بمونه .