ارمیا، کولوچه عسلی ارمیا، کولوچه عسلی ، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 14 روز سن داره
ایلمان،کولوچه مرباییایلمان،کولوچه مربایی، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 4 روز سن داره

ღ کولوچه های مامان ღ

تقلید

1392/8/8 11:18
439 بازدید
اشتراک گذاری

این روزها هر کاری ارمیا می کنه ایلمان هم باید اون کار رو انجام بده و اگر این کار رو نکنه جا می مونه والا. ارمیا همش میره بالای اوپن میشینه و ایلمان هم با ناراحتی اشاره می کنه که باید بره اون بالا. وقتی توی بغله چنان خودش رو به طرف اوپن می کشونه تا بره اونجا بشینه و بازی کنه و البته با ادویه جات. متفکر

وقتی ایلمان توی بغلمه و دارم دستم رو می شورم، اون هم مثل من خودش رو از توی بغلم آویزون می کنه تا دستش برسه به آب و مثل من دستش رو بشوره.

ارمیا که می خواد نقاشی کنه، اون هم باید نقاشی کنه. خلاصه که خیلی با نمک شده جوجه بلا.

دیروز ارمیا داشت کشمش می خورد و به ایلمان هم می داد، بعد که دید ایلمان می خواد به هم بریزه، رفت و مثل گنجشک ها پرید روی اوپن.

این از ایلمان. ارمیا هم گوشی رو برمی داره و مثلا با دوستش صحبت می کنه و از آقا جونم هم یاد گرفته و می گه: سلام. خوبی؟ سلامتی؟ زنده باشی ایشالله و ...

تا ارمیا می خواد بخوابه، ایلمان میاد و می پره توی جای ارمیا. ( ارمیا اول توی پذیرایی می خوابه و خوابش که می بره می گذاریمش توی تختش.) ارمیا هم میگه من می خوام اسابم.( الف با کسره). بعد ایلمان رو به زور بلندش می کنیم و بعد ارمیا که می خوابه ایلمان هم میره روی شکم ارمیا سرش رو می گذاره و لم میده به داداشی و تلویزیون نگاه می کنه.

معمولا هر روز ارمیا می گه مامان من و ایلمان نی نی شیر خطرناکیم. من هم که میگم : باشه مامان، منو نخورین ها. بعد می گه: مامان تو هم مامان شیری؟ می گم : بله و الان می خورمتون و بعد حسابی می خورمشون.

گاهی هم می گه مامان من و ایلمان ماهی هستیم و گاهی میمون و هاپو و  ... ابله

دیروز بهش می گم ، ارمیا تو خوشگل کی هستی: می گه من خوشگل ایلمانم.

می گم ایلمان خوشگل کیه: می گه ایلمان خوشگل منه.مژه اون وقت مامان این وسط چه کاره ست نمی دونم.

چند تا عکس هم از شیطونی هاشون:

تادیدن بابایی نشسته توی ماشین و پاهاش بیرونه، رفتن بابایی رو له کنن.

ایلمان پا به فرار و ارمیا داره ادامه میده

هنوز ماشین بیرون نرفته، ایلمان رفته بود در پارکینگ رو داشت می بست

توی عکس های بالا داشتیم می رفتیم جشن خداحافظی یکی از دوستان صمیمی من که دوشنبه رفت آلمان برای ادامه تحصیل. خیلی دلم براش تنگ میشه.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

♥ مامی ملودی جون ♥
8 آبان 92 12:49
ای جونم . همین تقلیدا باعث شده که خیلی از کاراش و ماشا الله زودتر یاد بگیره جوجه باهوش


درسته. خیلی حواسش به ارمیاست ببینه چه کار می کنه.
فرنوش مامان آنوشا
9 آبان 92 16:29
قربون این بچه شیرهای ناز و خوشگل برم من تنها تنهاااااااااااااااااا

الهی عزیزم جای دوستت خالی نباشه انشاله به سلامتی برگرده


ممنون خاله جون. نظر لطفته.
سهیلا
10 آبان 92 22:08
وای که چه بامزه ان این دو تا نی نی شیر


ممنون خاله جونم.